گاهی
گاهی چ فک مکنی چ میشود...و حالا نمیدونم بد یا خوب تو خودت تمیم گرفتی این طوری بشه...اما بازم وقتی گذشته رو ورق میزنی ایا تنها فقط تو مقصر بودی یا نه ی جور دیگ یا تو این تصمیمو ب تنهایی گرفتی یا شرایط وادار ب این انتخابت کرد...حال بدیه وقتی نتونی تمییز بدی این دو سابجکتو وقتی میخای مقصرو پیدا کنی باید فقط خودتو سرزنش کنی یا ادم ها و شرایطی ک حاکم بودن...ادم هایی ب جای کمک هر روز تو رو ناامید می کردن نمیدونم گاهی میگم اگ من خواستارش بودم اگ من طالبش بودم نباید کم می اوردم ی حس تشویش عجیبیه بس عجیب...همه ی اینارو گفتم چون میخام بگم این روزا مدرسمون حوزه ی المپیاد المپیادی ک من چقد پیگیریش بودم نمدونم شاید همه چیزش ظاهری بود نمیدونم اما ب خاطرش روزای خوبی از زندگیمو خراب کردم...
و نمیدونم تابستون اصن چ جوری شد تصمیم گرفتم بی خیالش بشم انقد ک حتی ب خودم جازه ندادم همین طوری مرحله اولشو شرکت کنم...فک میکردم فراموش شده اما نه فراموش نشده...شاید ن واقن باهاش زندگی کردم...اما چ میشود کرد ...الان یچیزی خیلی برام ارزش داره ک جوابشو نمیدونم واقن خودم خواستم نرم یا شرایط و عوامل خارجی ؟ شاید خودم تیر نهایی و پرتاب کردم اما این تیر کی بهم داده بود خودم یا؟
اره گذشت گذشت گذشت...ولی سخت گذشت...اما هر طور دیگ نگاش کنی میبینی من تصمیم گرفتم شایدباید مقاومت میکردم...این روزا تو مدر3 عصبی میشم شاید اگ این روزا منم درگیر المپیاد بودم.... ی قولی ب خودم دادم امیدوارم بتونم در اینده هر وقت توانشو پیدا کردم عملیش کنم همین
المپیادو بی خیال شدم چون میترسیدم نکنه بکنکورم اسیب برسونه پس نباید بزارم هیچی هیچی کنکورو نتیجه یکنکورمو ازم بگیره من وا3 شریفی شدن ....
وقتی بی خیال خیلی چیزا شدم وا3 2 سال بعدم باید حواسم جمع باشه ی اشتباه میتونه منو نابود کنه باید مراقب باشم خیلی خدایا نگاهم کن...
امروز یهویی ب یکی از دوستام یجماه یقشنگی گفتم مال تراوشات ذهنی خودم بود
یک عمر این گونه زیستم اما برای رسیدن ب تو ان گونه هم خواهم زیست...ازته قلبم...وا3 رسیدن ب تو...نمیدونم ب چیزی ک الان فک میکنم رسیدم یانه...المپیاد تموم شد و فک کردن ب گذشته و دوران گذشته ی من و ماجراهایی ک در ارتباط با المپیاد بود هیچ فایده ایی نداره...پس عاقل باش مهندس عاقل
[ بازدید : 262 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]