اومده جلوم وایساده میشه باهات حرف بزنم ؟لبخندی میزنمو میگم تا ا ن جایی ک من می دونم اهل حرف زدن نیستی میگه اره ولی فک کنم تو فرق داری ؟میگم چ فرقی میگ تهش هر چی ک باشه قضاوت نمی کنی...
میگم باشه من سراپا گوشم...میگ فقط گوش پس حرف نمی زنی؟بهش میگم شرو کن
شرو میکنه از زندگیش میگ از سبک زندگی خانوادگیش اینک در خانوادشون بعضی وقتا بساط دعوا ب راهه اینک پدر و مادرش بعد 25سال زندکی باهم قهر میکن کفرش از اون جا در میاد ک پدرش ی مشاوره و برا مردم میره حرف میزنه و مادرشم ی خانومی ک همه فک میکنن ی جور دیگ باشه ولی نیس..
میگ من از این سبک زندگی خستم من نمیخام با شعار همه ی زندگیمو پر کنم میگ همه ب ظاهر در کنار هم زندگی می کنیم وگرنه ما خود ازدواج خاموشیم میگ پریسا نمیخام تا تهش این جا باشم اگ بگم دوسشون ندارم دروغ گفتم اگ خار ب پای یکیشون بره دق می کنم(تو دلم میگم امان از دوست داشن های بی منطق)میگ خوش ب حالت برا همه چی !(لبخندی میزنم گاهی همدردی این نیس ب طرف ثابت کنی تو از اون بدبخت تری)میگ پریسا میشه برام دعا کنی؟میگم من؟میگ اره خدا خخخ دوست داره،(خبر نداره )
میگ پریسا ما هممون نقش بازی می کنیم هممون بازیگرای حرفه ایی هستیم برای مردنم میگ اگ خاهرمم نبود ک دیگر هیچ...
میگ 6ماه دیگم کنکور دارم چی کار کنم تا حالام خخ خوب نخوندم کمکم کن؟؟میگ پریسا ی چیزی بگم باور می کنی گفتم بگو گفتش ارزوم این بود ک من تو باشم گف تو الگوی ذهن منی(همون لحظه خاستم بهش بگم نه من این جوری ک میگی نیستم اما فک کردم الگوشو دس نزنم)
میگ پریسا چی کار کنم ؟؟
لبخند میزنم ،لبخند میزنم بهش میگم جان من دستتو بذار تو دستم و قول بده ک هرچی میگم گوش کنی بدون فک کردن قبول میکنه میگ چی کار کنم؟میگم هرچی رو کاغذ نوشتم انجام بده میگ تهش جی میشه بهش میگم تهش بالاخره میفهمی ک توم شعار بودی یا واقعیت ؟میگ هدفم چی میشه گفتم اونم تکلیفش مشخص میشه میگ پریسا میگم بله میگه من تا حالا انقدر قوی و خوب نبودم اون کاغذ خخخخ خوبه ولی من تا حالا انقدر خوب نبودم بهش میگم جان من نمیخای از ی جایی شرو کنی ؟بدون معطلی میگ چرا میخام خستم خخخ خسته از این وضع میخام در بیام ینی میشه میگم توی این 14روز ثابت کن میگ چرا توی این دو هفته میگم این دو هفته تجلی 6ماه توه..بازم صدا میکنه میگ پریسا ی چیزی خخخ وقته رو دلمه ک میخام بهت بگم میگم بگو،تو چشام نگاه میکنه میگ تو رو بزرگیش تو رو ب خدایی بودنش قسمت میدم ب ارزوت برس (بغضمو قورت میدم)میگم چرا با این لحن و انقدر التماس میکنی؟میگ رسیدنت ب ارزو هات تنها چیزیه ک میشه تو رو باهاش خوش حال کرد و لبخندتورو خلق کرد پس این کارو بکن ک ارزوم خوش حالی همیشگی توه..میگ پریسا اوضا چ طوره؟سکوت می کنم...میگ پریسا چرا وقتی باهات حرف میزنم اروم میشم چرا همیشه بهم امید میدی میزنه زیر خنده میگ یاد حرف یکی افتادم میگف بعضی ادم ها انگار خدا فرستاتشون تا بگن تا بهمون ثابت کن دنیا جای خوبیه تا ...میگ بعض ادم ها خدا خودش انتخابشون کرده برای اینک دنیا ب کمک اونا و با بودن ا ناس ک قشنگ میشه ،میگ پریسا تو همون ادمی هستی ک خدا فرستاتتش .بهش میگم ن این طوری نیس میگ چرا هس من سال هاس تورو زیر نظر دارم ...بازم میگ پریسا تو ی حال خوب ب خود،خود،خودت بدهکاری میگم تو از کجا فهمیدی؟میگ از چشمات از چشم هایی ک شوق قبلا هارو نداره از نگاهت از حرفات از ...میگم جان من بدهکارم خخخ بدهکارم بهم میگ توم با من شرو میکنی؟
میلبخند میزنم و من و اون میریم ب سمت دنیای وارونگی مون لبخند میزنه و میگ پریسا چون تو هستی نگران نیستم چرا حس میکنم این بار میشه؟
بهش میگم برو بخاب ...
میگ پریسا باید برم باید از این جا بدم نمیخام شعار بمونم
و رفت
و بهش نگفتم ک چقدر تو امشب از نظر من قوی و محکم بودی بهش نگفتم ک این بار میرسی...دخترک دوس داشتنی رفت ...
بصدام میزنه و میگ پریسا بعضی از ادم ها ن دوسشون داری ن عاشقشونی فقط ی جور خاص دوسشون داری ک تا ابد در ته دلت خاهند بود...و دی صداش در نمیاد و رفت در دنیای وارونگی خودش...
اما دخترک مرن و برد منو برد ب سرزمینی دیگر...امشب زندکی ام را رج ب رج زندگی ام را از اول بافت...
تو چیکار کردی؟با دل من؟تو منو بردی و من دچار دنیای وارونگیت شدم
دخترک اروم رفت مث همیشه این بار دخترک قوی تر از همیشه شاید زخم های زندگیش اونو انقدر محکم کرده بود..ب ایندهش فک میکنم اینک ته زندگی دخترک امشب زندگی من چی میشه جز تصویری سفید چیز دیگه ایی نمیشه تصو ر کرد...اون خخخ قوی بود انگار واقن میخاد بره واقن میخاد عوض شه دلم برای دخترک درد میکنه ،کاش،دخترک خوب و مهربان ممنونم ازت اوندی با من حرف بزنی ک خودتو اروم کنی اما برعکس شد این منم ک دلم قرص شده...
یاد جملش میفتم تو ی حال خوب ب خودت بدهکاری،اون جایی ک برگشت گف تا کی میخای جلوی این ادما ک تحقرت میکن ک تو بازم چیزی نمیشی سکوت کنی؟تو منو بردی ...
دخترک اشنای زندگی ام...
پ.ن خابش نمیبره منم همین طور ...من در دنیای اون قرار گرفتم اونو نمیدونم...
داشتم فک میکردم ایا فردا همون فردایی ک منو دخترک در موردش حرف زدیمم...همه ی امیدم فرداس اگ فرا اونی نباشم ک میخام باشم دنیای خودم ک هیچ دنیای دخترک هم بهم میزنم همه معادله های ذهنی دخترک را...بهم گف باید بتامونو بشکنیم...امشب من بار ها برای خودم اتفاق افتادم
دخترک انگار ی اونم مث من میترسه ک بخابه و فردا رو اون طور ک قراره نسازه امااین بار من در مقابل دنیای ی ادم دیگرم مسعولم...
فک کنم نقطه اغاز هر دومون شکل گرفته داشتم فک میکردم ی تعهدی برا خودم ایجاد کنم اما من همه چیو خراب کردم...
دخترک هنوز ب من امید داره...و من ب اون...و این قشنگ ترین اتفاق ..
فردای منو دخترک اغاز و پایان همه چیه...
[ بازدید : 243 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]