کنکور 95 (طلایی ترین قسمت زندگیم

ساختم برای جذاب ترین قسمت زندگیم همینو بس

تموم شد...

یهی میگم برم بنویسم شاید اروم شم...اما تا بهم نگه چی میشه نمیشم...

نمی دونم از کجا بگم از روز کنکور صبش ک اقای ب.ق این جا بودو صبحونه خوردیم حالم بد شد و استفراغو...

از بد بودن حالم سر جلسه از اینک ب مغزم فشار میاوردم تا فرمول q=neیادم بیاد از این بگم سوالو میخوندم و فرمولا رو قاطی کرده بودم و هیچی همه رو فراموش کرده بودم چون دو ماه اخرو نخوندم

از اون جا بگم منو بابام با اقای ب.ق باهم رفتیم سرجلسه بعد یادم افتاد شناسنامه نبردم بعد بازم برگشتیم ک ببریم دیگ برا بار سوم با ماشین خودمون رفتیم همون 7 صب خاهرمو دوستش با ما اومدن تو اون محوطه دانشگاه برام قران خوندن از اون جا بگم ک وقتی سر جلسه هرجا بودم جز سرجلسه از اون جا بگم ک وقتی ازمون تموم شد اومدم بیرون خاهرمو دوستش بیرون منتظرم بودن و رفتم تو بغل خاهرم گریه کردم ک وقتی رفتم تو محوطه مامانم خاهر کوچیکه دختردایی دوم ابتدایی با داییم یکم دیگ رفتم بابامم دیدم از کجا بگم اها از اونجا بگم ک ی روز اقای ب.ق دم در موسه دیدم اومد بپرسه یجوری گارد گرفتم ک...اها یا از اونجا بگم بعد ازمون ک روم نمیشد تلفنی باهاش حرف بزنم..یا از اونجا بگم ی شب 13 مرداد با خانواده رفتیم خونه اقای ب.ق با پسر کوچیک خوشگلش کلی بازی کردم و خندیدم از اونجا بگم براش ماشین گرفتم 80 هزار انگاری شریف اوردم همه چی بود جز شریف من جز من جز پریسا...از اونجا بگم شبا نمیخابیدم از کجا بگم از اینک حوصله یتلفن هیچ کسو ندارم...از اون جا بگم دیشب شرمنده شدم...از کجا بگم... از کجا از تلاشای 12 سال درس خوندنم ک دودش کردم رفت هوا...از نمره های 20 بگم از تعریف کردن همه ی دبیرا بگم...اینک هرچی بافتم پنبه شد من از کجا بکم...اصن میشه بگم..از اونجا بگم اگ دوماه اخرو خراب نمی کردم سه رقمی میشدم...از کجا بگم...اصن من قراره به چی محکوم شم؟

این اخرین من دیگ میرم برا ابد ابد برای من زمانیه ک خبری از اهدافم نباشه

دیگ میرم باید درستش کنم باید روبه راش کنم حقم نبود بخدا نبود...الان هدفم برای یکسال موندن به شریف رسیدن نیس میخام بمونم تا انتقام بگیرم از خودم اینک ثابت کنم من شیطون نشدم اینک ثابت کنم من ضعیف نیستم شایدم شدم...نمی دونم میخام ب خودم ثابت کنم که خیلی چیزا درستن...

تلافی این روزارو در میارم می جنگم با همه ی دردام باهمه چی از شرمندگی همه در میام همینایی ک برام قران خوندن قسمت دادن دلشو نشکن می دونم خودم کردم...از شرمنده یهمینایی ک الان دارم ازشون فرار میکنمو چون انقد دستام خالیه فقط صدامو میبرم تو گلومو داد میزنم ک دیگ ازم بترسن...داد زدنم از رو شرمندگی...

تموم شد 95 رفت...دیگ قمپزی در نمیکنم ...باید برم تو پیله میرم تو پیله تموم





[ بازدید : 166 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 20 مرداد 1395 ] [ 15:23 ] [ pariمهندس ] [ ]