شکرت رب مهربان
داشتم رحمت و بخشندگی و معجزه های زندگیمو می شمردم دوست دارم هی بشمارم و بیشتر شرمنده تر شم بیشتر ب معنای رحمانیتت پی ببرم...خدا عجب عاشقت شدم ...تا چن سال رابطه ی من و تو عادی بود ینی هر وقت تو سختی بودم خدا خدا هام شروع شده اما حالا همه ی ساعت و دیقه ثانیه باهمیم...خدا چقد رابطه ی من و تو عاشقونس خدا ی چی بگم دیگ انگار صداتم دارم میشنوم حالا واقعی دارم باهات زندگی می کنم انگار می بینمت انگاری حضور فیزیکی تم دارم درک می کنم...خدا من چقدر شکرت کنم ؟خدا رابطه ی بی نظیری ک باهات دارمو حاضر نیستم باهیچی توی دنیا عوض کنم...من هیچ وقت نتونستم اینایی ک از این عشقای ناپایدار دارن روزی با این روزی دگر نفر بعد درکشون کنم خودم ,(این نظر منه بعد کامنت خصوصی ندید و بی احترامی کنین این عقیدع ی منه )همون طوری ک عقاید شما محترمه برای من...من هرگز اهل این مسخره بازی ها نبودم و همیشم ب عنوان گشت ارشاد و خاهر حراستی مشهورم...و البت ما تو مدرسمون از این موارد کم داشتیم تو کلاسمونم ی چن نفری بین 4تا 5 نفری بودن توی این فاز های مبهم برا من بودن و هروقت من سرکلاس بودم بیچاره ها ازم میترسیدن ب قول یکیشون اقد از بابام می ترسیدم الان ی چزی شده بودم...نمی دونم چرا ؟من هر گز باهاشون بحث نکردم همیشم میگفتم ک دوستان ب من ربطی نداره چرا میترسید؟میگفتن نگاهت خوف داره...و میگفتم شما راحت باشید من محیطو درک می کنم چون ب شدت ب ازادی اندیشه معتقدم قرار نیس همه مث من باشن همه مث من اهداف متفاوت توی زندگیشون داشته باشن انقد متفاوت و خاص ک با هیچ کس دربارسش جرف نزنی...یکی از دوستام هست ارغوان با مهسا(م.پ)فقط میشه با اوناگف اونام مث خودمن هم فازیم...البت همشو نع ب هرحال عمق اهدافی ک دارم کامل نمی تونم بگم این یچیزی ه بین منو خدا ی قشنگم
کجی بودم اصن؟اهان داشتم می گفتم(نظرمه نخوریدم) بنظر من زندگی یجوری دیگ هم میشه تعریفش کرد خب از اون جایی ک الان من ی4 سالیع فقط شریف از دهنم میاد بیرون همه فک میکنن همه یاهدافم همینه اما حققیقت اینه اون جا سراغاز پلن های ذهنمه...ب نظر من زندگی با ارزشتر از این حرفاس ک بخایی توی این سابجکت های گذرا حرومش کنی ذهن من فونداسیون فکری منه ی چیز دیگس خخخ متفاوت با اکثریت مردم ...می دونم جامعه شاید بیشتر ب انسان های عادی احتیاج داشته باشه تا ادم های خاص...اما اگر جایی ی انقلابی ی طوفانی برپا شه توسط همین ادم های خاص بوده...ادم های معمولی خوبن برای زندگی روتین و اروم اما اگ زندگی ک درونش طوفان نباشه جامعه ایی ک , یا دنیایی ک انقلاب های مختلف توش شکل نگیره ب زودی خاهد مرد...اما هرچی میگذرهب تفاوت خودم با ادم های همسن و سالم پی می برم اینک افکاری ک اینا داشتن من نداشتم و دغدغه های منو اونا هرگز زندگی نکردن...
اینک فاز های عجیب و غریب برای من (برای من !فش ندید)اینک امروز عاشق میشن فردا متنفر امروز با اینن همزمان با nنفر دیگه خب من از شوما میپرسم ؟ایا زندگی همینه ایا خدا این همه تایم برا ی من و تو گذاشته برا همین...من فک نمی کنم زندگی چیز دیگریع من فک نمی کنم زندگی ب ا ین عشق های امروزی و مجازی باشه...کاش قدر زندگیو می دونستیم...بعضی ها میگن حالا یکم بذار بگذره توم ی روزی عاشق میشی...اما من عاشق شدم خخخخ وقته چرا همش فک می کنیم عشق ینی ی دختر از یپسر خوشش بیاد بعد تهشم اینه ک بهم نرسن ی شکست عشقیم اون وسط رخ بده...
عشق ب نظرم مفهومش والاتر از ایناس برا همینم سنایی در قرن 6 عشقو ی جور دیگ تعریف کرد...من عاشق شدم خخخ وقته اما با این عشق های پوشالی خخخخ متفاوتع .... خخخ, عشق من ابتدا و انتهایی داره هدفی داره در راستای چیزی هستش ک ب خاطرش پا توی این دنیا گذاشتم عشق بالاتر از این حرفاس...
ب خاطر همین خخخخخخ خوش حالم ک من اکثریت جامعه نیستم ک من یسو تفاهم نیستم خوش حالم خخخ اینک عاشق یچیزی شدم ک هیچی توی دنیا نمی تونه جاشو عوض کنه...
یکم تفکر برای این روزای خراب جامعمون لازمه
و من هرگز نتونستم از کی خوشم بیاد ک مث خودمه مث من ی ادم جوگیر مث من ی بی تجربه...
همیشه مامانم میگه تو خخخ عجیبی همیشه از کسایی خوشت میاد ک ازت بزرگترن من با کسایی ک از خودم بزرگترن خخخ حال می کنم البت ن هر بزگتری بزرگتر از لحاظ عقل و تفکر و اندیشه و این خخخ متفاوته با این تعاری روتین جامعه...
مثلا یکی از دلایلی ک از اقای ب.ق خوشم میاد چون هر لحظه ک در حضورشون هستم یچیز جدیدی یاد میگیرم...یا از دبیر فیزک اون ک تفکرش منو کشته همیشه ب خاص بودنش فک میکنم...یا ...یا دوست خاهرم یا ...
برا همینه میگم زنئگی یچیز دیگریست اینک ترجیح میدم وقتمو با کسایی باشم ک هر لحظه ازشون یاد بگیرم و ی چیزی ب کوله بارم اضافه بشه..
هممون با ی دفترچه راهنما اومدیم بگردیم ک پیداش کنیم ک زندگی کنیم زندگی...
خدا همه ی ایناروو گفتم ک بگم شکرت بیشتر از سنم حالیمه و متفاوت تر از افکار روتین و پوشالی ک امروز مد شده من فک میکنم شکرت ک دوستایی دارم ک خاصن مث ارغوان دیگ شاید هایزنبرگ...حس می کنم منو ارغوان تجلی خود هایزنبرگو نظریع عدم قطعیت هستیم ینی ی مدتیه غیر ممکن ته حرفامون ب هایزنبرگ ختم نشه...
خدا ممنونم ک هدفمو بهم فهموندی خدا ب همه ی بنده هات حالی کن تا دنیا جایی قشنگ تر بشه...
بعد کنکور خخخ کار دارم دوتا کتاب دارم باید حتما بخونم یکیش فیزیک ناممکن ها ک ارغوان بهم داده و ی دور دیگ فیزیک مفهومی,
البت سه سال پیش ب خاطر المپیاد خوندم اما میخام ی دور دیگ بخونم ب درک کردنم کمکم میکنه وکلی کارهای دیگ...
من هرگز از رمان خوشم نیومده حقیقتش اصن برام ی موضوع غیر قابل هضمی بشینم توهم ی ادم دیگه ایی رو بخونم یکی دوتا همون طوری خوندم وسطش ولش کردم من با کتاب های روانشناسی و از این سابجکت ها خوشم میاد...ن خیال پردازی ینویسنده ایی ک اصن ...
پ.ن ازمون را خوب دادیم ینی با نسبت تلاشم و افعالم شکرت خدا این پست رو نوشتم ک بگم ممنونم از اعتمادت ممنونم ازت خاستم بگم منم پای حرفام هستم راست میگی قشنگک من برای رسیدن بتو برا رسیدن بهدف نهایی ب شریف محتاجم مخلصیم خدا...
تو ک ناجیم نباشی همون بهتر ک بشم تنها
و خخخخ چیز خوبیه راحت عقایدکونو بگیم و قاضی هم نباشییم ینی میشه ما ب این درک از شعور برسیم...گاهی برای اینک توی یجهان سومی هستم میخام بشینم گریه کنم ب قول یکی اصن انگار ن انگار تو توی این جا زندگی میکنی همه چیزت متفاوتع دگاهی حسودیم میشه ب اینایی ک با مننن...کاش یکیو مث خودم بود البت هست ولی یا دورن یا...
اقای ب.ق همیشه ک حرف میزد میگف من با تو می تونم راحت و بی پرده حرف بزنم اما با بقیه دوستات نه چون هر چزی فرهنگی داره...راست میگ مث خودممم ک فقط می تونم با ی چننفری ب نسبت ن مطلق راحت باشم...
[ بازدید : 229 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]