کنکور 95 (طلایی ترین قسمت زندگیم

ساختم برای جذاب ترین قسمت زندگیم همینو بس

اندر احوالاتمان :))دی:))

واییییی....هیچی حس درونم بود😐عجب کوچی بود ها خخخ چیزای مهم و اساسی حل شد..

خدا میگم چرا هرچی میگذره ب طور معجزه اسا بودنتو حس می کنم هوم؟ خدا از طرف من خودتو ماچچچ کن😆واقن عشقی ماچچچچچچ

ولی می دونم خودمم تو بعد های دیگ خخخ نقص دارم نمی دونم چرا ولی همش دلم میخاد قبل 15تیر همه این نواقصی ک ب ذهنم میرسع رو رفع کنم ی جوایی دوس دارم بعد این یکسال مث ی فرش بافته شم...همین...

باید درس هایی ک عقبمو روی ی کاغذ بنویسم و پخش کنم بین این چن ماه تا اخر بهمن چون حتما میخام تا اخر بهمن با کیفیت فولHdتمومش کنم...

پس این طوری خخخخ سرم شلوقه...

ب طور جدی میخام فضای مجازیو کات کنم ینی هیچ وبلاگی نرم و تلگرام مادر هم کات...(خودم نصبش نکردم)و فقط بمونه این جا ...

پ.ن ب بابام میگم از اقای ب.ق خبر نداری میگه نه،میگم خب چ طوری میشه یهو ازش خبری نداریم و زنگم نزده میگه لابد سرش شلوقه بیچاره کلی کلاس داره شاید نگاه بابام خوش بینانه باشه...

ینی تا این حد ک وقت نداشت سوالمو حل کنه تو تلگرام😕ب بابام گفتم پ توم زنگ نزن ولی از ته دلم نبود...ینی چرا واقن خبری ازش نیس؟

جمعه ازمون نظری ندارم😊فلن باید ب عقب موندگی هام برسم اونا خخخ مهم ترن...

دیشب نزدیک دو ساعت ب حواشی خابگاه شریف فک کردن و تو نت همش سرچ میکردم خابم نمیبرد از فکر و خیال...تا اخرش کفرم در اومد گفتم حالا تو قبول شو خودم برات خونه میگرم...ولی سالن مطالعه خابگاش قشن بود اگ مال شریف باشه البته😐

مریضم دیگه ینی انگار رتبه اومده منم انتخاب رشته کردم جوابسم اومده فقط مونده امور خابگاه☺نفهمیدم این خابگاه شهید احمدی روشن دخترونس یا مال پسراس یا اسم هر دوتا خابگاه یکیه؟عاغه من قبلا اینو واسع پسرا شنیده بودم ولی دیشب ب اسم دخترا دیدم شهید شوریده هم ک فکنم مال اقایون نه؟😞خدا شفام بده...دیگ عکس شریف سرچ کردن با امور خابگاهی هم کات😄

هی نمی دونم والا فقط اینو می دونم ارزوهام تصادفی نیس...مطمنم میشه...البت اگ ادم بادثباتی بشم ک میشم...برم سامونی ب عقب موندگی ها بدم...

برم همدان پیش بچه ها یا همین جا بخونم البت اونجا فک کنم از اینجی اروم تر باشه اگ جمعه بابا منو ببره چون کتابا زیاده ی دوهفته رو میرم.. اون جا فقط دو تا دختر عموما سایلنت هستن جون میده واسه خر زدن...باید فک کنم هوم😥

فلن در پناه خداوند(عمو مدیری😂)





[ بازدید : 181 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 30 آبان 1395 ] [ 16:08 ] [ pariمهندس ] [ ]

کوچ بی بازگشت

ب رفتن تو پیله اعتقاد داری؟

از نو شروع کردن ن فقط تلاش حتی زندگی را حتی انسان شدن را حتی نفس کشیدن را حتی همه چیز...

من اعتقاد دارم به پیله رفتن کرم ابریشم ک اخرش ی پروانه رنگی میشه ی پروانه ک دیگه پرواز میکنه هر طرف ک خودش بخواد هر کجای اسمون ...

ب رفتن شنی ک وارد صدف میشه اخرشم ی مروارید میشه کی می تونه باور کنه این مروارید قشنگ و قیمتی اول ی دانه شن بوده یا همین پروانه رو چرا نمی گی اول ی کرم بوده ی کرم بوده...یا ...

چرا نفر بعدی من نباشم چرا ؟

اولشم قرار مون رفتن تو پیله بود پیله یخودت فک کنم دیگ باید برم...باید برای اخرین بار کوله پشتیمو چک کنم وسایل داخلشم را چککنم ک چیزی از قلم نیفتد همه یانچه را ک نیاز است با خود میبرم میخوام کوچ کنم ی کوچ بی بازگشت ی سفری ک برگشتنی در کار نباشه...

از اومدنو رفتنو خستم از فرداهای نیامده از فرصت های بر بادرفته از زندگی نکردنام از ناراضی بودنم از حسرتام از اینک همش با حسرت عکساشو نگاه می کنم...

این روزا سخت گذشت خیلی سخت...

اما بچیزی ایمان اوردم بزمان بندی خدا اینکه قرار نیس من همه یاون فشار هارو بتنهاییی تحمل کنم برا همینم همه یفکر های مزاحممو دادم دست خودش گفتم طبق زمان بندی خودت هر وقت وقتش رسید پاکشون کن...و وظیفه منم اینکعه که بهشون فک کنم و کار خودمو بکنم همین...انگار ی واقعیت داره ک من مستعد تر از همه هستم برای تاریک شدن پس باید مراقب باشی...

من نقش خودمو بازی می کنم تو هم خدایی کن پس دادم دست تو

من برم چایی را بخورم اذوقه های سفرم را ببندم ایمان ارم این کوچ بی بازگشتاست ایمان دارم تو پیله رفتم ب شهر ارمانیم یا همان اتوپیا خاهم رسید اتوپیای فکر هدف زندگی

پ.ن بعضی ها ک خاسته بودن بدونن :ازمونو اول شهر و استان شدم اما کشورم ناراضی بودم شکر گزار هم هستم من همیشه یناراضس شکرگزار بودم

این بار قول دادم رتبع کشوریم حتما عالی تر میشه و همچنان اول بودنمو حفظ می کنم...البت یکم خراب کاری کردم همون مدیریت زمان کی از دلایل بود بعد با محاسبات یکی دیگشم فیزیک بود باید 70 یا 80 میشدولی یکم بی دقتی کم شد...بعد ریاضیشم یکی دوتا از مبحثاشو نخوندم نامردا نزدیک 10 تایی سوال دادن ک دیگ نشد تاپ بزنم البت بدم نبود برا شروع خوبه

قابل توجه دوست عزیز من دینیو 90 زدم اره منم همچین حسیو داشتم...

بعدا نوشت:چایی را نوشیدم وسیله رفتن هم اماده کردم ...فقط ذکر یک عدد نکته ب خودم ک همه ی نباید و باید مثلا همون تایم 8شزوع کردنو تا یک شب تموم کردن پای بندی ب برنامه وب گردی نکردن ب جز روز های ازمون وب خودتم جاست جمعه ها...دیگه چی؟؟؟😒اها وقت استراحت کردن بین درسی فقط ی رب...تی وی ممنوع ب جز جمعه ها دور همی مهران جان مدیری بعد کنکور قسمت های باخالشو تو اپارات قول میدم ک ببینی😊دیگه؟؟چیزی نبود همین بود عایا اهان خیال بافی با خودت بحرفی ادبیش همون مونولوگ هم ممنوع...

دیگه همینا خخخ ذوق دارم تا حالا کوچ بی بازگشت نکردم هر چی بوده ی برگشتی در کار بوده ولی این نع...

برم دیگه...طبق قرار دور همی امشب مجوزشو دارم ببینم...😄

هی هدف جانم با توم گوش کن از امروز جواب میدم همه ی صدا کردن هاتو چون می دونم توم ی روز جوابمو میدی..

خدا جان شمام ک همچنان سروری صاب اختیار بشم فدات ...شمام فقط نگامون کن از سرمونم زیاده خدا در جریانی ب زمان بندیت اعتماد کردم...دیگه همینا..تا جمعه دگر ...یاحق و ایام ب کام😊






[ بازدید : 183 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 21 آبان 1395 ] [ 17:32 ] [ pariمهندس ] [ ]

ممنونم از اعتمادت...ممنونم از نگاهت و در اخر قضاوت ممنوع

شکرت رب مهربان

داشتم رحمت و بخشندگی و معجزه های زندگیمو می شمردم دوست دارم هی بشمارم و بیشتر شرمنده تر شم بیشتر ب معنای رحمانیتت پی ببرم...خدا عجب عاشقت شدم ...تا چن سال رابطه ی من و تو عادی بود ینی هر وقت تو سختی بودم خدا خدا هام شروع شده اما حالا همه ی ساعت و دیقه ثانیه باهمیم...خدا چقد رابطه ی من و تو عاشقونس خدا ی چی بگم دیگ انگار صداتم دارم میشنوم حالا واقعی دارم باهات زندگی می کنم انگار می بینمت انگاری حضور فیزیکی تم دارم درک می کنم...خدا من چقدر شکرت کنم ؟خدا رابطه ی بی نظیری ک باهات دارمو حاضر نیستم باهیچی توی دنیا عوض کنم...من هیچ وقت نتونستم اینایی ک از این عشقای ناپایدار دارن روزی با این روزی دگر نفر بعد درکشون کنم خودم ,(این نظر منه بعد کامنت خصوصی ندید و بی احترامی کنین این عقیدع ی منه )همون طوری ک عقاید شما محترمه برای من...من هرگز اهل این مسخره بازی ها نبودم و همیشم ب عنوان گشت ارشاد و خاهر حراستی مشهورم...و البت ما تو مدرسمون از این موارد کم داشتیم تو کلاسمونم ی چن نفری بین 4تا 5 نفری بودن توی این فاز های مبهم برا من بودن و هروقت من سرکلاس بودم بیچاره ها ازم میترسیدن ب قول یکیشون اقد از بابام می ترسیدم الان ی چزی شده بودم...نمی دونم چرا ؟من هر گز باهاشون بحث نکردم همیشم میگفتم ک دوستان ب من ربطی نداره چرا میترسید؟میگفتن نگاهت خوف داره...و میگفتم شما راحت باشید من محیطو درک می کنم چون ب شدت ب ازادی اندیشه معتقدم قرار نیس همه مث من باشن همه مث من اهداف متفاوت توی زندگیشون داشته باشن انقد متفاوت و خاص ک با هیچ کس دربارسش جرف نزنی...یکی از دوستام هست ارغوان با مهسا(م.پ)فقط میشه با اوناگف اونام مث خودمن هم فازیم...البت همشو نع ب هرحال عمق اهدافی ک دارم کامل نمی تونم بگم این یچیزی ه بین منو خدا ی قشنگم

کجی بودم اصن؟اهان داشتم می گفتم(نظرمه نخوریدم) بنظر من زندگی یجوری دیگ هم میشه تعریفش کرد خب از اون جایی ک الان من ی4 سالیع فقط شریف از دهنم میاد بیرون همه فک میکنن همه یاهدافم همینه اما حققیقت اینه اون جا سراغاز پلن های ذهنمه...ب نظر من زندگی با ارزشتر از این حرفاس ک بخایی توی این سابجکت های گذرا حرومش کنی ذهن من فونداسیون فکری منه ی چیز دیگس خخخ متفاوت با اکثریت مردم ...می دونم جامعه شاید بیشتر ب انسان های عادی احتیاج داشته باشه تا ادم های خاص...اما اگر جایی ی انقلابی ی طوفانی برپا شه توسط همین ادم های خاص بوده...ادم های معمولی خوبن برای زندگی روتین و اروم اما اگ زندگی ک درونش طوفان نباشه جامعه ایی ک , یا دنیایی ک انقلاب های مختلف توش شکل نگیره ب زودی خاهد مرد...اما هرچی میگذرهب تفاوت خودم با ادم های همسن و سالم پی می برم اینک افکاری ک اینا داشتن من نداشتم و دغدغه های منو اونا هرگز زندگی نکردن...

اینک فاز های عجیب و غریب برای من (برای من !فش ندید)اینک امروز عاشق میشن فردا متنفر امروز با اینن همزمان با nنفر دیگه خب من از شوما میپرسم ؟ایا زندگی همینه ایا خدا این همه تایم برا ی من و تو گذاشته برا همین...من فک نمی کنم زندگی چیز دیگریع من فک نمی کنم زندگی ب ا ین عشق های امروزی و مجازی باشه...کاش قدر زندگیو می دونستیم...بعضی ها میگن حالا یکم بذار بگذره توم ی روزی عاشق میشی...اما من عاشق شدم خخخخ وقته چرا همش فک می کنیم عشق ینی ی دختر از یپسر خوشش بیاد بعد تهشم اینه ک بهم نرسن ی شکست عشقیم اون وسط رخ بده...

عشق ب نظرم مفهومش والاتر از ایناس برا همینم سنایی در قرن 6 عشقو ی جور دیگ تعریف کرد...من عاشق شدم خخخ وقته اما با این عشق های پوشالی خخخخ متفاوتع .... خخخ, عشق من ابتدا و انتهایی داره هدفی داره در راستای چیزی هستش ک ب خاطرش پا توی این دنیا گذاشتم عشق بالاتر از این حرفاس...

ب خاطر همین خخخخخخ خوش حالم ک من اکثریت جامعه نیستم ک من یسو تفاهم نیستم خوش حالم خخخ اینک عاشق یچیزی شدم ک هیچی توی دنیا نمی تونه جاشو عوض کنه...

یکم تفکر برای این روزای خراب جامعمون لازمه

و من هرگز نتونستم از کی خوشم بیاد ک مث خودمه مث من ی ادم جوگیر مث من ی بی تجربه...

همیشه مامانم میگه تو خخخ عجیبی همیشه از کسایی خوشت میاد ک ازت بزرگترن من با کسایی ک از خودم بزرگترن خخخ حال می کنم البت ن هر بزگتری بزرگتر از لحاظ عقل و تفکر و اندیشه و این خخخ متفاوته با این تعاری روتین جامعه...

مثلا یکی از دلایلی ک از اقای ب.ق خوشم میاد چون هر لحظه ک در حضورشون هستم یچیز جدیدی یاد میگیرم...یا از دبیر فیزک اون ک تفکرش منو کشته همیشه ب خاص بودنش فک میکنم...یا ...یا دوست خاهرم یا ...

برا همینه میگم زنئگی یچیز دیگریست اینک ترجیح میدم وقتمو با کسایی باشم ک هر لحظه ازشون یاد بگیرم و ی چیزی ب کوله بارم اضافه بشه..

هممون با ی دفترچه راهنما اومدیم بگردیم ک پیداش کنیم ک زندگی کنیم زندگی...

خدا همه ی ایناروو گفتم ک بگم شکرت بیشتر از سنم حالیمه و متفاوت تر از افکار روتین و پوشالی ک امروز مد شده من فک میکنم شکرت ک دوستایی دارم ک خاصن مث ارغوان دیگ شاید هایزنبرگ...حس می کنم منو ارغوان تجلی خود هایزنبرگو نظریع عدم قطعیت هستیم ینی ی مدتیه غیر ممکن ته حرفامون ب هایزنبرگ ختم نشه...

خدا ممنونم ک هدفمو بهم فهموندی خدا ب همه ی بنده هات حالی کن تا دنیا جایی قشنگ تر بشه...

بعد کنکور خخخ کار دارم دوتا کتاب دارم باید حتما بخونم یکیش فیزیک ناممکن ها ک ارغوان بهم داده و ی دور دیگ فیزیک مفهومی,

البت سه سال پیش ب خاطر المپیاد خوندم اما میخام ی دور دیگ بخونم ب درک کردنم کمکم میکنه وکلی کارهای دیگ...

من هرگز از رمان خوشم نیومده حقیقتش اصن برام ی موضوع غیر قابل هضمی بشینم توهم ی ادم دیگه ایی رو بخونم یکی دوتا همون طوری خوندم وسطش ولش کردم من با کتاب های روانشناسی و از این سابجکت ها خوشم میاد...ن خیال پردازی ینویسنده ایی ک اصن ...

پ.ن ازمون را خوب دادیم ینی با نسبت تلاشم و افعالم شکرت خدا این پست رو نوشتم ک بگم ممنونم از اعتمادت ممنونم ازت خاستم بگم منم پای حرفام هستم راست میگی قشنگک من برای رسیدن بتو برا رسیدن بهدف نهایی ب شریف محتاجم مخلصیم خدا...

تو ک ناجیم نباشی همون بهتر ک بشم تنها

و خخخخ چیز خوبیه راحت عقایدکونو بگیم و قاضی هم نباشییم ینی میشه ما ب این درک از شعور برسیم...گاهی برای اینک توی یجهان سومی هستم میخام بشینم گریه کنم ب قول یکی اصن انگار ن انگار تو توی این جا زندگی میکنی همه چیزت متفاوتع دگاهی حسودیم میشه ب اینایی ک با مننن...کاش یکیو مث خودم بود البت هست ولی یا دورن یا...

اقای ب.ق همیشه ک حرف میزد میگف من با تو می تونم راحت و بی پرده حرف بزنم اما با بقیه دوستات نه چون هر چزی فرهنگی داره...راست میگ مث خودممم ک فقط می تونم با ی چننفری ب نسبت ن مطلق راحت باشم...








[ بازدید : 229 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 14 آبان 1395 ] [ 23:20 ] [ pariمهندس ] [ ]

ساعاتی قبل ازمون

فردا ازمون دارم چقدر استرس دارم

میگن تراز 9ب بالاش خیلی خوبه تا 10هزار ،10هزار ب بالام عالیه...

فک کنم اون 9تا10مث 7000قلم باشع...

نمی دونم خدا کنه 10بشم...چقدر استرس دارم..البت از این بابت خخخ خوش حالم چیزی ک اگ ...

80درصدو رسیدم بخونم و مرور اوناییم ک نرسیدم البت خخخ زیاد نیس و میشه تو ازمون دیگ جبران کرد چون بازم میاد...الان فقط مونده فردا خوب بدم ی انرژی بگیرم اون 20درصدم جبران میکنم...خدا بد جوری ب ی انرژی ب ی حال خوب نیاز دارم...خخخخ وقته ی حال خوبو زندگی نکردم...می دونم خدا کم گذاشتم با دید انصاف بنگریم خدا من نسبت ب 95خخخ پیشرفت کردم قول میدم همین جا نامرد و بی معرفتم اگ تا ازمون بعدش ینی 5اذر نواقصمو جبران نکنم...ووییی خدا چقد خوبع ی انرژی ی نیروی مثبت خدا نیاز دارم فراتر از همیشع...خدا دیگ یکم سخته اگ بازم خودمو پمپاژ کنم...خدا ی نیروی محرکم کنارش باشع التماس...خدا در تمامیت نبودم خودتم می دونی دلیلشو می دونم واقن بهونس اما خدا من ی ادمم من ی جایی نمی تونم دیگ قوی باشم...خدا اون افکار خخ مزاحمم شدن الان دیگ ب فضل خودت نابود شده پس دیگ دلیلی بدای شل کردن نداره...پس خدا فردا ی بار دیگ بهم اعتماد کن مث 96مث اون جوابی ک اومد از طرف ...

خدا لطفا...دیگ قرارم نیس با خاهر برم امیر کبیر هر چند دلم میخاست برم اما همش نگران درسا بودم حالا ک رفتن من ب طور طبیعی کنسل شده دلیلی برای وسوسه شدنم نیس ک برم یا نع...پس دیگ خدا می تونم در تمامیت باشم خدا از تابستون 94منتظر این حال خوبم میشه فردا بهم ببخشی؟؟بهش محتاجم محتاجم...خدا از 94ک شدمنده خودمم تو مامان بابا اون جفت خاهر...خدا فردا سراغازی باشع برای شروع ی حال خوب ...خدا لطفا همین...فقط فردارو بهم اعتماد کن ب عزیزی خودت ب عزیزی هدفم روی همه ی حرفام میمونم اگ نموندم خدا 95رو تکرار کن...باور کن من جدی می گم اگ بد عهدی کردم ازم انتقام بگیر و نبخش...فقط تو ی بار دیگ اعتماد کن...

پناه اخر من باش شده رویات همه چیزم...

ی باور تو جهان من با احساس تو درگیره ب عمق باورم میرم چقد حست نفس گیره..

نمی خوام دل بسوزونه کسی از بین ادما تو ناجیم نباشی همون بهتر ک بشم تنها...

توی این دنیای بی رحمی نذار کم شم از اغوشت...رب مهربانم...

تموم توبه هایی ک شکستم مونده تو یادم ی پرسش تو ی ذهنم هس ی اد م میشه این ا دم... خدا اگ بد سدم میتونم خوب بشم..خدا اگ شب نبود اون وقت روز بی معنی بود اگ شیطان نبود اون وقت من ادم هیچ وقت قدر بودنتو نمی فهمیدم...اگ ترس نبود من پریسا معنای امیدو نمی فهمیدم...اگ شکست نبود من پریسا برنده شدنو انتخاب نمی کردم...

پس اگ بد شدنی نبود هر گز تصمیم نمی گرفتم ک خوب بمونم و خوب بشم...

خدا بد شدنو زندگی کردم بسته میخام عالی زندگی کنم فقط ی نیرو محرک رب مهربان...

نذا ر کم شم از اغوشت...اخع اگ تو پناهم نشی دیگ برای من چ اهمیتی داره کی قراره ازم حمایت کنه...اگ تو ازم راضی نباشی چ اهمیت داره ک کی ازم راضیه...عاغه چرا انقد عشقت بی مرزه...هر چند همه ی توبه های شکستمو یادمه اما این بار انگاری همه چیز فرق داره..فقط ی بار دیگ ب بندهی سیاه سفیدت اعتماد کن ...همین...قول میدم ب عریزی خودت ک پشیمون نشی این بار قول میدم ک بهم افتخار کنی فقط ی بار دیگ ...محتاجم محتاج...

خدا دیگ نمیخام عکساشو سیو کنم یا...میخام مال من شه میخام بهش برسم بت همه ی وجود فقط ی بار دیگ فقط...





[ بازدید : 184 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 14 آبان 1395 ] [ 1:38 ] [ pariمهندس ] [ ]

کلی حرفو ورود ممنوع

این مدت کلی حرف داشتم ولی ورودم ب پنل ممنوع بود ینی اوابلاگ عزیز مشغول تغییرات بود و انقد چک میکردم ک نگو ی بار دیگ از این مسخره بازی ها در بیار ...😐حالا درم بیاری نمی تونم وبمو دیلیت کنم چون بهترین خاطره های تلخ و شیرینمو اینجا ثبت کردم و نمی تونم کاری کنم پس هیچی کلا راحت باش...

امشب یاد خودم افتاد اره خودم ...از اولش بگم ...

یاد خودم افتادم ک یادم نرع کی بودمو چ جوری بودم یادم نرع گذشته رو ن خوب هاشو و ن بد هاشو یادم نرع ک نرع...

یاد خودم افتاد یاد حرفای دبیر فیزیک...همیشع وقتی سوال میپرسید حالا 100درصد ن ها ولی واقن80درصدشو جواب میدادم دبیرمم از اون خفن ها بود ک تو مسکو درس داده بود و چن سال پیشم علامه حلی تهران جان،

اما ب خاطر خانواده برگشت اینجی و حالا سواد خودش بماند...

و جواب میدادم و همیشه ی لبخند رضایتو ازش دریافت می کردم وقتی تابستون 94رفتم پیشش گفتم چند؟گفت زیر200با این نمراتت نهایی لا مشکل...

وقتی اواخر اسفند با اون همه نزولی ک داشتم گفتم چند؟گفت زیر500ب اونی ک از من بهتر بود اوضاش گف بالا 500...اواخر دی رفتم پیشش کلی نالیدم بهم گف تو با اون سوالای تاپی ک میپر30کاملا معلومه ک تو مشکلت یادگیری و مفهوم نیس...وقتی سال سوم یکی از دوستان نزدیک گف اقای و، من فیزیک مشکل دارم البت بنده خدا هدفش کنکور هنر بود ...برگشت گف خو تو پریسارو داری با پریسا رفش کن هر کی میگف فلان قسمتو نفهمیدم ب من ارجاعش میداد...یکی از بچ ها سر کلاس،ک کلا من حل المساعل فیزیکش بودم ی مدت هرچی کوسشن داست از من میپرسید حتی سر کلاس وقتی ک اقای ،و هم بود..ی بارش ک طبق معمول منو صدا کرد سریع اقای و، خودش جواب داد انگار ...

یادم نمیره اکثرا ک سوال میپرسیدم میزد رو وایت برد بچ ها گوش بدید پریسا سوال جالبی پرسید...وقتی خودش اومد سراغم ک باید مسابقات فیزیکو شرکت کنی وقتی جلوی یکی از تجربی ها کلی تعریف کرد ازم...یادم نمیرع ک نمیرع...

یادم نمیرع اقای ب.ق تابستون وقتی گروهی میرفتیم کلاس وقتی میخاست کلاسو لغو کنه اول نفر با من هماهنگ میکرد میگف اگ برای تو مشکلی پیش نمیاد ی بار پشت تلفن بهم گف :خانوم شوما دو رقمی باید بشی اگ قراره خرابش کنی 3رقمی...پس اینی ک شد اقای ب.ق باید روش چی بزارم ؟خراب کردننمم نشدم...یادم نمیره همیشع میگف بهترینارو سوال میپرسی دید تحلیلی فوق العاده ایی داری اینو هم دبیر دینی ی بار گف اقای الف..یادم نمیرع ی بار اقای ب ق برگشت ب یکی از بچ ها گف نمیگمم این شبیه خودمه...

اقای و، دبیر جان فیزیک این روزا خخخ ب یادتم تو دبیر خیلی خوبی برام بودی با اون تدریس بی نظیرت ک قطعا اگ نیوتونم بود من تو رو برای دبیر شدنم ترجیح میدادم تو بهترین بودی الان نزدیک 6ماه ندیدمت اصنم روم نمیشه ک ببینمت اون روزی ک رفتم کتاب فروشی کنار موسسه کلی استرس ک خدا نبینمت عاغه ببینم چی دارم بگم ها؟

اینارو ننوشتم ک بنالم چرا موندم چرا نرفتم ن اتفاقا موندن پشت این در قطعایکی از بهترینای منه...نوشتم ک یادم باشه کیم ک ی وقتی خودمو از یاد نبرم ،یادم بمونه اون پریسای با صلابت و عظیم فقط چن تا اشتباه تو 95ب پایبن انداختش. نوشتم تا یادم بمونه ...تا حواسم باشه ک چی هارو زندگی کردم...

یادم نمیرع وقتی گفتم فیزیک نهایی19و 25شدم قیافش ی حالت عصبانی شد ک برا تو فاجعس...

اما مورد دیگ ک تو ذهنم بود اون افکار پریشان کننده ایی ک مربوط ب گذشته بودو داشتم با خودم یدکش میکشیدم ب مامانو خاهر گفتم کلی مسخرم کردن ک اصن چیز مهمی نیس ممکنه پیش بیاد و از این حال و اوضاع کلی چیز یاد گرفتم اما اونیش ک بخام بگم اینک قبل اینک بری تو نت سرچ کنی و اونم کلی غزولات تحویلت بده ی تکه پا با مامانت در میون بزار...خوش حالم برا داشتنشون...و ماا جمعه ازمون دارم تقریبا روب اتمامن اما یکم فشردع ب خاطر اون افکار یکم بد خوندم...ب همین دلیل در این مورد با خودمم کار دارم😈

اما مهمترین دلیل پستم کامنتی بود ک توسط ی رفیق دریافتش کردم...کسی ک مطمنم اگ این جا کسی نخونتش زهرایی هس و بیادو حرفامو دل نوشته هامو بخونه...زهرایی ک اواخر اسفند 93بهن کامنت داد از خودش گف ، بعد چن روز از طریق میل باهم مکاتبه میکردیم زهرایی ک عنوان شاید مجازی داشت اما از دوستان حقیقی همم بیشتر از اوضام خبر داشت.. زهرایی ک هنوز ب یادشم بر خلاف عقیده ی خودش زهرا از این جا خطاب ب توم...

زهرا ی عزیر سلامم ب روی ماهت ک ندیدمش اماتو نامرد منو دیدی:))اینک هیچی درست و حسابی ازت نمیدونم اما با دانستن همون بخش از ذهن و فکرت میشه گف تو کی هستی و چی هستی...کامنتتو خوندم اولش خوش حال شدم ک هنوز توم ب یادمی ک انقدر بامعرفت تر از منی اما وقتی ب معنای کامنتت رفتم دلم گرف گرفت از اینک چرا الان اون جا نیستیم بعد سکوت کردم و گفتنم من و زهرا ب عظمت هدفمون ندویدیم...اما دلم بیشتر گرفت وقتی یکم منو ناعادلانه قضاوت کردی اینک من تو را بردم ،از یاد چ طوری میشع دو سال از زندگیم ک توم توش بودیو از یاد بببرم هروقت اون دوسال از ذهنم پاک شه اون وقت میشع گف توم نیستی اما اون دو سال انقدر تو ذهنم شفافن ک اصن امیدی ب فراموشیی ندارم...پس ب یادمی بهت فک میکنم نمی دونم الان کجای این مختصات دو بعدی داری نفس میکشی نمی دونم حال دلت چ طوره نمی دونم تونستی باهاش کنار بیای یا نه نمی دونم خوش حالی یا؟نمی دونم الان چ کتابیو داری میخونی...اما هر کجا هستی هر جای زیر اسمون زلالش برات چیزی جز خوب ها رو ارزو ندارم می دونمم اونی ک نخاستی نشد اما این هرگز دلیل نمیشه ک بازم براش تلاش نکنی بازم در تمنای ارزوت در استان پروردگارت دعا نکنی اگ الان نیستی هرگز دلیل نمیشه ک 4سال دیگ هم نباشی...و یادت باشه مسعولیت کارهاتو ب عهده بگیر .،ما کم گذاشتیم هم من و هم تو باید پذیرفت هر چند دردناک اما این پذیرش ب معنی انفعالمون نیس بلک باید اتفاقا بیشتر از پیش بدوییم...بیشتر از قبل در تمنای رسیدن باشیم و اگ الان کنار هدفت نیستی قرار نیس تا اخرشم نباشی بازم براش تلاش کن ...تو ب سبک مسیری ک توش هستی ومنم ب سبک تصمیمی ک گرفتم ک بازم پشت این در میمونم .اما تو رفتی و رفتنی ک تو رفتی ب معنای این نبست دیگ نمیرسی، از همین حالا براش تلاش کن بازم تا 4سال دیگ برسی بهش یادت باشع ما مسعولیم در مقابلش در مقابل خودمون و خدامون ...میخام قوی تر از همیشه باشی کاری ک من دارم تمرینش می کنم توم باید انجام بدی...و یادت باشه سرنوشت ما بازتاب افعالمونه...پس باید من و زهرا حواسمون ب افعالمون باشه...ب کارهایی ک میکنیم...بلند شو و بازم تلاش کن انقدر تلاش تا بهش برسی...منم میخام انجامش بدم...مراقب خودت باش...زهرای خوب







[ بازدید : 203 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 11 آبان 1395 ] [ 1:42 ] [ pariمهندس ] [ ]