کنکور 95 (طلایی ترین قسمت زندگیم

ساختم برای جذاب ترین قسمت زندگیم همینو بس

از اون ور نمیخام تسلیم شم...از این ورم اشفتم...

خدا روم نمیشه ب اسمونت نگا کنم...چرا ادم نشدم...

شمارش معکوس برا پایان 18سالگی اما منکهنوز توی این 18سالگی اصن خوب بودنو زیست نکردم...امشب تنهام خخخ...





[ بازدید : 134 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 4 آذر 1395 ] [ 0:51 ] [ pariمهندس ] [ ]

لعنت ب این تبعیض ...تف...دی...

زورم اومد خیلی...

چرا خدا ؟؟؟می دونم من حق ندارم تو کارات تو ی این جور مساعل دخالت کنم...اما بذار بگم یکم تخلیع شم...

دو تا دختر مهندس یکی صنایع و اون دیگه عمران...بدون داشتن ی خانواده درست حسابی بیکار ن شاگرد اول دانشگا و مدرسه...اونم رشته ریاضی ک دیگ ب نظرم سختیش بر همه اشکاره...ولی از اون طرف یکی با حفظ 4تا جمله میره میشع میلیاردرنمیخام شغلشو بگم ک توهینی نشع ولی باشه خدا می دونم اونم تلاش کرده درس خونده اونم شاگرد اول بوده اما خدا تو دیگ خودت خوب می دونی اون سختی ک رشته ریاضی داره کجا حفظ کردن کجا...خودشم اعتراف کرده ک من مغز ریاضی نداشتم...نمیخام بکم اونی ک ریاضی هستش خخخ نابغس اون جام کم خنگ نداریم ولی در کل فشار ذهنی ک در رشته ریاضی خست کدوم رشته ب اون اندازه داره 9تا کتاب ریاضی ک هر کدوم توی ی دنیا دیگ سیر میکنه اگرم میخای بشی ی ادم باسواد ساده نباید بگذری و عمقی باید بگری...اون وقت ...استغفر الله...خدا چرا وضع مهندسی انقد نابوده توی این جهان سوم...دیگ مصمم تر شدم برا رفتن...خب خدا اون مهندس هایی ک نمی تونن از جهان سوم برن باید چیکار کنن مث همون دو تا دخترا خدا اینا مگ درس نخوندن اصن ضریب سختی رشته ب کنار مگ تلاش نکردن خب چرا کار نیس کارم اگ باشه 3ماه ی بار ماهی700تومن در صورتی ک خانم مورد نظر فقط برای ی پروندش میشه کل دارایی اون دخترا...زور داره والا...البت تقصیر این دانشگاه ازاد و پیام و کاربردی ک زده تو برجک مهندسی نمی دونم بدبختی هم همین دوستان بابای پولدارم میرن سرکار با درامد های بالا...اون وقت دکترای برق باید بیکار باشه اونم وقتی کارشناسیو تو تهران ارشد شریف دکترا توی علم و صنعت ینی در تاپ ترین یونی ها مهندسی درس خونده براش کار نی اون وقن یارو ازادیه عمران خونده شده میلیاردر اونم ب قول دبیر فیزیک اگ سوادشو داشت ادم حرصش نمیومد...دبیرم میگف خودش گفته ی جلسه مث ادم نرفته سر کلاس امتحانام خیلی راحت زده پیچونده فقط با پول. ..دیگ ب قول علیخانی شغل پدر پولدار...لعنت ب این تبعیض ...

من زورم نمیاد اگ طرف با سواد بود اما اینک هیچی حالیت نباشه اونجوری فقط با پول بشی ی ادم خخخ زور داره...اون وقت ادم باسواد باید بیکار باشه...

تا زمانی ک این ازاد و پیام و کاربردی لعنتی باشن وضع ما مهندسا همینه...

الان ب این نتیجع رسیدم هر جور ک شده ها حقمو میگرم ب قول علیخانی حق گرفتنی دادنی نیس...میگرم از حلقوم این جهان سومی بعد میرم وقتیم برم دیگ پشت سرممو نگاه نمی کنم...خخخخخخ عصبیم داشتم درس می خوندم ولی دیگ داشتم می ترکیدم برم پی حقم از زندگی...دوستان مهندس یا مهندسان اینده شمام برید حقتونو بگرید وگرنه خوردن و ی اب روش تف ب این تبعیض






[ بازدید : 173 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 2 آذر 1395 ] [ 21:31 ] [ pariمهندس ] [ ]

اندر احوالاتمان :))دی:))

واییییی....هیچی حس درونم بود😐عجب کوچی بود ها خخخ چیزای مهم و اساسی حل شد..

خدا میگم چرا هرچی میگذره ب طور معجزه اسا بودنتو حس می کنم هوم؟ خدا از طرف من خودتو ماچچچ کن😆واقن عشقی ماچچچچچچ

ولی می دونم خودمم تو بعد های دیگ خخخ نقص دارم نمی دونم چرا ولی همش دلم میخاد قبل 15تیر همه این نواقصی ک ب ذهنم میرسع رو رفع کنم ی جوایی دوس دارم بعد این یکسال مث ی فرش بافته شم...همین...

باید درس هایی ک عقبمو روی ی کاغذ بنویسم و پخش کنم بین این چن ماه تا اخر بهمن چون حتما میخام تا اخر بهمن با کیفیت فولHdتمومش کنم...

پس این طوری خخخخ سرم شلوقه...

ب طور جدی میخام فضای مجازیو کات کنم ینی هیچ وبلاگی نرم و تلگرام مادر هم کات...(خودم نصبش نکردم)و فقط بمونه این جا ...

پ.ن ب بابام میگم از اقای ب.ق خبر نداری میگه نه،میگم خب چ طوری میشه یهو ازش خبری نداریم و زنگم نزده میگه لابد سرش شلوقه بیچاره کلی کلاس داره شاید نگاه بابام خوش بینانه باشه...

ینی تا این حد ک وقت نداشت سوالمو حل کنه تو تلگرام😕ب بابام گفتم پ توم زنگ نزن ولی از ته دلم نبود...ینی چرا واقن خبری ازش نیس؟

جمعه ازمون نظری ندارم😊فلن باید ب عقب موندگی هام برسم اونا خخخ مهم ترن...

دیشب نزدیک دو ساعت ب حواشی خابگاه شریف فک کردن و تو نت همش سرچ میکردم خابم نمیبرد از فکر و خیال...تا اخرش کفرم در اومد گفتم حالا تو قبول شو خودم برات خونه میگرم...ولی سالن مطالعه خابگاش قشن بود اگ مال شریف باشه البته😐

مریضم دیگه ینی انگار رتبه اومده منم انتخاب رشته کردم جوابسم اومده فقط مونده امور خابگاه☺نفهمیدم این خابگاه شهید احمدی روشن دخترونس یا مال پسراس یا اسم هر دوتا خابگاه یکیه؟عاغه من قبلا اینو واسع پسرا شنیده بودم ولی دیشب ب اسم دخترا دیدم شهید شوریده هم ک فکنم مال اقایون نه؟😞خدا شفام بده...دیگ عکس شریف سرچ کردن با امور خابگاهی هم کات😄

هی نمی دونم والا فقط اینو می دونم ارزوهام تصادفی نیس...مطمنم میشه...البت اگ ادم بادثباتی بشم ک میشم...برم سامونی ب عقب موندگی ها بدم...

برم همدان پیش بچه ها یا همین جا بخونم البت اونجا فک کنم از اینجی اروم تر باشه اگ جمعه بابا منو ببره چون کتابا زیاده ی دوهفته رو میرم.. اون جا فقط دو تا دختر عموما سایلنت هستن جون میده واسه خر زدن...باید فک کنم هوم😥

فلن در پناه خداوند(عمو مدیری😂)





[ بازدید : 181 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 30 آبان 1395 ] [ 16:08 ] [ pariمهندس ] [ ]

کوچ بی بازگشت

ب رفتن تو پیله اعتقاد داری؟

از نو شروع کردن ن فقط تلاش حتی زندگی را حتی انسان شدن را حتی نفس کشیدن را حتی همه چیز...

من اعتقاد دارم به پیله رفتن کرم ابریشم ک اخرش ی پروانه رنگی میشه ی پروانه ک دیگه پرواز میکنه هر طرف ک خودش بخواد هر کجای اسمون ...

ب رفتن شنی ک وارد صدف میشه اخرشم ی مروارید میشه کی می تونه باور کنه این مروارید قشنگ و قیمتی اول ی دانه شن بوده یا همین پروانه رو چرا نمی گی اول ی کرم بوده ی کرم بوده...یا ...

چرا نفر بعدی من نباشم چرا ؟

اولشم قرار مون رفتن تو پیله بود پیله یخودت فک کنم دیگ باید برم...باید برای اخرین بار کوله پشتیمو چک کنم وسایل داخلشم را چککنم ک چیزی از قلم نیفتد همه یانچه را ک نیاز است با خود میبرم میخوام کوچ کنم ی کوچ بی بازگشت ی سفری ک برگشتنی در کار نباشه...

از اومدنو رفتنو خستم از فرداهای نیامده از فرصت های بر بادرفته از زندگی نکردنام از ناراضی بودنم از حسرتام از اینک همش با حسرت عکساشو نگاه می کنم...

این روزا سخت گذشت خیلی سخت...

اما بچیزی ایمان اوردم بزمان بندی خدا اینکه قرار نیس من همه یاون فشار هارو بتنهاییی تحمل کنم برا همینم همه یفکر های مزاحممو دادم دست خودش گفتم طبق زمان بندی خودت هر وقت وقتش رسید پاکشون کن...و وظیفه منم اینکعه که بهشون فک کنم و کار خودمو بکنم همین...انگار ی واقعیت داره ک من مستعد تر از همه هستم برای تاریک شدن پس باید مراقب باشی...

من نقش خودمو بازی می کنم تو هم خدایی کن پس دادم دست تو

من برم چایی را بخورم اذوقه های سفرم را ببندم ایمان ارم این کوچ بی بازگشتاست ایمان دارم تو پیله رفتم ب شهر ارمانیم یا همان اتوپیا خاهم رسید اتوپیای فکر هدف زندگی

پ.ن بعضی ها ک خاسته بودن بدونن :ازمونو اول شهر و استان شدم اما کشورم ناراضی بودم شکر گزار هم هستم من همیشه یناراضس شکرگزار بودم

این بار قول دادم رتبع کشوریم حتما عالی تر میشه و همچنان اول بودنمو حفظ می کنم...البت یکم خراب کاری کردم همون مدیریت زمان کی از دلایل بود بعد با محاسبات یکی دیگشم فیزیک بود باید 70 یا 80 میشدولی یکم بی دقتی کم شد...بعد ریاضیشم یکی دوتا از مبحثاشو نخوندم نامردا نزدیک 10 تایی سوال دادن ک دیگ نشد تاپ بزنم البت بدم نبود برا شروع خوبه

قابل توجه دوست عزیز من دینیو 90 زدم اره منم همچین حسیو داشتم...

بعدا نوشت:چایی را نوشیدم وسیله رفتن هم اماده کردم ...فقط ذکر یک عدد نکته ب خودم ک همه ی نباید و باید مثلا همون تایم 8شزوع کردنو تا یک شب تموم کردن پای بندی ب برنامه وب گردی نکردن ب جز روز های ازمون وب خودتم جاست جمعه ها...دیگه چی؟؟؟😒اها وقت استراحت کردن بین درسی فقط ی رب...تی وی ممنوع ب جز جمعه ها دور همی مهران جان مدیری بعد کنکور قسمت های باخالشو تو اپارات قول میدم ک ببینی😊دیگه؟؟چیزی نبود همین بود عایا اهان خیال بافی با خودت بحرفی ادبیش همون مونولوگ هم ممنوع...

دیگه همینا خخخ ذوق دارم تا حالا کوچ بی بازگشت نکردم هر چی بوده ی برگشتی در کار بوده ولی این نع...

برم دیگه...طبق قرار دور همی امشب مجوزشو دارم ببینم...😄

هی هدف جانم با توم گوش کن از امروز جواب میدم همه ی صدا کردن هاتو چون می دونم توم ی روز جوابمو میدی..

خدا جان شمام ک همچنان سروری صاب اختیار بشم فدات ...شمام فقط نگامون کن از سرمونم زیاده خدا در جریانی ب زمان بندیت اعتماد کردم...دیگه همینا..تا جمعه دگر ...یاحق و ایام ب کام😊






[ بازدید : 183 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 21 آبان 1395 ] [ 17:32 ] [ pariمهندس ] [ ]

ممنونم از اعتمادت...ممنونم از نگاهت و در اخر قضاوت ممنوع

شکرت رب مهربان

داشتم رحمت و بخشندگی و معجزه های زندگیمو می شمردم دوست دارم هی بشمارم و بیشتر شرمنده تر شم بیشتر ب معنای رحمانیتت پی ببرم...خدا عجب عاشقت شدم ...تا چن سال رابطه ی من و تو عادی بود ینی هر وقت تو سختی بودم خدا خدا هام شروع شده اما حالا همه ی ساعت و دیقه ثانیه باهمیم...خدا چقد رابطه ی من و تو عاشقونس خدا ی چی بگم دیگ انگار صداتم دارم میشنوم حالا واقعی دارم باهات زندگی می کنم انگار می بینمت انگاری حضور فیزیکی تم دارم درک می کنم...خدا من چقدر شکرت کنم ؟خدا رابطه ی بی نظیری ک باهات دارمو حاضر نیستم باهیچی توی دنیا عوض کنم...من هیچ وقت نتونستم اینایی ک از این عشقای ناپایدار دارن روزی با این روزی دگر نفر بعد درکشون کنم خودم ,(این نظر منه بعد کامنت خصوصی ندید و بی احترامی کنین این عقیدع ی منه )همون طوری ک عقاید شما محترمه برای من...من هرگز اهل این مسخره بازی ها نبودم و همیشم ب عنوان گشت ارشاد و خاهر حراستی مشهورم...و البت ما تو مدرسمون از این موارد کم داشتیم تو کلاسمونم ی چن نفری بین 4تا 5 نفری بودن توی این فاز های مبهم برا من بودن و هروقت من سرکلاس بودم بیچاره ها ازم میترسیدن ب قول یکیشون اقد از بابام می ترسیدم الان ی چزی شده بودم...نمی دونم چرا ؟من هر گز باهاشون بحث نکردم همیشم میگفتم ک دوستان ب من ربطی نداره چرا میترسید؟میگفتن نگاهت خوف داره...و میگفتم شما راحت باشید من محیطو درک می کنم چون ب شدت ب ازادی اندیشه معتقدم قرار نیس همه مث من باشن همه مث من اهداف متفاوت توی زندگیشون داشته باشن انقد متفاوت و خاص ک با هیچ کس دربارسش جرف نزنی...یکی از دوستام هست ارغوان با مهسا(م.پ)فقط میشه با اوناگف اونام مث خودمن هم فازیم...البت همشو نع ب هرحال عمق اهدافی ک دارم کامل نمی تونم بگم این یچیزی ه بین منو خدا ی قشنگم

کجی بودم اصن؟اهان داشتم می گفتم(نظرمه نخوریدم) بنظر من زندگی یجوری دیگ هم میشه تعریفش کرد خب از اون جایی ک الان من ی4 سالیع فقط شریف از دهنم میاد بیرون همه فک میکنن همه یاهدافم همینه اما حققیقت اینه اون جا سراغاز پلن های ذهنمه...ب نظر من زندگی با ارزشتر از این حرفاس ک بخایی توی این سابجکت های گذرا حرومش کنی ذهن من فونداسیون فکری منه ی چیز دیگس خخخ متفاوت با اکثریت مردم ...می دونم جامعه شاید بیشتر ب انسان های عادی احتیاج داشته باشه تا ادم های خاص...اما اگر جایی ی انقلابی ی طوفانی برپا شه توسط همین ادم های خاص بوده...ادم های معمولی خوبن برای زندگی روتین و اروم اما اگ زندگی ک درونش طوفان نباشه جامعه ایی ک , یا دنیایی ک انقلاب های مختلف توش شکل نگیره ب زودی خاهد مرد...اما هرچی میگذرهب تفاوت خودم با ادم های همسن و سالم پی می برم اینک افکاری ک اینا داشتن من نداشتم و دغدغه های منو اونا هرگز زندگی نکردن...

اینک فاز های عجیب و غریب برای من (برای من !فش ندید)اینک امروز عاشق میشن فردا متنفر امروز با اینن همزمان با nنفر دیگه خب من از شوما میپرسم ؟ایا زندگی همینه ایا خدا این همه تایم برا ی من و تو گذاشته برا همین...من فک نمی کنم زندگی چیز دیگریع من فک نمی کنم زندگی ب ا ین عشق های امروزی و مجازی باشه...کاش قدر زندگیو می دونستیم...بعضی ها میگن حالا یکم بذار بگذره توم ی روزی عاشق میشی...اما من عاشق شدم خخخخ وقته چرا همش فک می کنیم عشق ینی ی دختر از یپسر خوشش بیاد بعد تهشم اینه ک بهم نرسن ی شکست عشقیم اون وسط رخ بده...

عشق ب نظرم مفهومش والاتر از ایناس برا همینم سنایی در قرن 6 عشقو ی جور دیگ تعریف کرد...من عاشق شدم خخخ وقته اما با این عشق های پوشالی خخخخ متفاوتع .... خخخ, عشق من ابتدا و انتهایی داره هدفی داره در راستای چیزی هستش ک ب خاطرش پا توی این دنیا گذاشتم عشق بالاتر از این حرفاس...

ب خاطر همین خخخخخخ خوش حالم ک من اکثریت جامعه نیستم ک من یسو تفاهم نیستم خوش حالم خخخ اینک عاشق یچیزی شدم ک هیچی توی دنیا نمی تونه جاشو عوض کنه...

یکم تفکر برای این روزای خراب جامعمون لازمه

و من هرگز نتونستم از کی خوشم بیاد ک مث خودمه مث من ی ادم جوگیر مث من ی بی تجربه...

همیشه مامانم میگه تو خخخ عجیبی همیشه از کسایی خوشت میاد ک ازت بزرگترن من با کسایی ک از خودم بزرگترن خخخ حال می کنم البت ن هر بزگتری بزرگتر از لحاظ عقل و تفکر و اندیشه و این خخخ متفاوته با این تعاری روتین جامعه...

مثلا یکی از دلایلی ک از اقای ب.ق خوشم میاد چون هر لحظه ک در حضورشون هستم یچیز جدیدی یاد میگیرم...یا از دبیر فیزک اون ک تفکرش منو کشته همیشه ب خاص بودنش فک میکنم...یا ...یا دوست خاهرم یا ...

برا همینه میگم زنئگی یچیز دیگریست اینک ترجیح میدم وقتمو با کسایی باشم ک هر لحظه ازشون یاد بگیرم و ی چیزی ب کوله بارم اضافه بشه..

هممون با ی دفترچه راهنما اومدیم بگردیم ک پیداش کنیم ک زندگی کنیم زندگی...

خدا همه ی ایناروو گفتم ک بگم شکرت بیشتر از سنم حالیمه و متفاوت تر از افکار روتین و پوشالی ک امروز مد شده من فک میکنم شکرت ک دوستایی دارم ک خاصن مث ارغوان دیگ شاید هایزنبرگ...حس می کنم منو ارغوان تجلی خود هایزنبرگو نظریع عدم قطعیت هستیم ینی ی مدتیه غیر ممکن ته حرفامون ب هایزنبرگ ختم نشه...

خدا ممنونم ک هدفمو بهم فهموندی خدا ب همه ی بنده هات حالی کن تا دنیا جایی قشنگ تر بشه...

بعد کنکور خخخ کار دارم دوتا کتاب دارم باید حتما بخونم یکیش فیزیک ناممکن ها ک ارغوان بهم داده و ی دور دیگ فیزیک مفهومی,

البت سه سال پیش ب خاطر المپیاد خوندم اما میخام ی دور دیگ بخونم ب درک کردنم کمکم میکنه وکلی کارهای دیگ...

من هرگز از رمان خوشم نیومده حقیقتش اصن برام ی موضوع غیر قابل هضمی بشینم توهم ی ادم دیگه ایی رو بخونم یکی دوتا همون طوری خوندم وسطش ولش کردم من با کتاب های روانشناسی و از این سابجکت ها خوشم میاد...ن خیال پردازی ینویسنده ایی ک اصن ...

پ.ن ازمون را خوب دادیم ینی با نسبت تلاشم و افعالم شکرت خدا این پست رو نوشتم ک بگم ممنونم از اعتمادت ممنونم ازت خاستم بگم منم پای حرفام هستم راست میگی قشنگک من برای رسیدن بتو برا رسیدن بهدف نهایی ب شریف محتاجم مخلصیم خدا...

تو ک ناجیم نباشی همون بهتر ک بشم تنها

و خخخخ چیز خوبیه راحت عقایدکونو بگیم و قاضی هم نباشییم ینی میشه ما ب این درک از شعور برسیم...گاهی برای اینک توی یجهان سومی هستم میخام بشینم گریه کنم ب قول یکی اصن انگار ن انگار تو توی این جا زندگی میکنی همه چیزت متفاوتع دگاهی حسودیم میشه ب اینایی ک با مننن...کاش یکیو مث خودم بود البت هست ولی یا دورن یا...

اقای ب.ق همیشه ک حرف میزد میگف من با تو می تونم راحت و بی پرده حرف بزنم اما با بقیه دوستات نه چون هر چزی فرهنگی داره...راست میگ مث خودممم ک فقط می تونم با ی چننفری ب نسبت ن مطلق راحت باشم...








[ بازدید : 229 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 14 آبان 1395 ] [ 23:20 ] [ pariمهندس ] [ ]