کنکور 95 (طلایی ترین قسمت زندگیم

ساختم برای جذاب ترین قسمت زندگیم همینو بس

خسته ام

از این روازیی ک همین طور الکی پلکی دارم تلف میکنم خسته شدم احح...

وقتی ی سری از دوستامو میبینم حالم بد میشه ...ی حسی میگ همه چی درس میشه ...خدا کمکم کن لطفا...ب بابام گفتم ی رفیق روانپزشک داره منو ببره پیشش همش امروز فردا میکنه شاید بهونه باشه حالا هر چی ولی تا پیش این اقا نرفتم نمیخام شروع کنم میخام برم پیشش در مورد این بی دقتی م خب اینم مشکل وا3 من همین بی دقتی..ولش کن باید جلوشو بگیرم هر چ زودتر بهتر نمیخام وسط راه یا...جلوش وایسم میخام این افت زندگیمو ریششو نابود کنم...خیلی اذیتم کرد باید از زندگیم پرتش کنم ...خدایا بابام گف احتمالا فردا میریم میخام بهش بگم اخرین راهو اسم تجویز کنه چون من انقد فرصت ندارم ینی میشه نابود بشه هر چند اراده ی خودم خیلی مهمه ولی منم تلاشمو میکنم بیشتر فک کنم فک...خدا این روزا بیشتر باش بیشتر پیشم باش ی لحظه منو تنها نذار بیشتر بیشتر از هر وقتی لطفا تورو ...خدا بمون نرو





[ بازدید : 292 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 30 دی 1393 ] [ 23:00 ] [ pariمهندس ] [ ]

هرچی

الان وب های کنکوری هارو میخوندم ماشالا همه تراز های خوب البت مال پارسال رو ...خدایا میگم میشه منم سال دیگ ک ازمون میرم تراز هام بالا بشه چقد خوب میشه


الان ندایی اومد و گف: خفه شو فلن گندیو ک زندی جبران کن راس میگ والا

از مدر3مون چقد متنفر شدم n برابر شده نمیخام تلقین کنم اما باید بی خیال این مدر3 شم نمیتونه واسه من...احححححححح...فقط باید برم مدر3 از علمشون استفاده کنم کاری دیگ ب اخلاق نداشته و عوضیشون ندارم اه ک چقد از همهی کارکنانش بدم میاد ولی نباید مهم باشه بدم میاد ک میاد ب درک





[ بازدید : 299 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 30 دی 1393 ] [ 0:18 ] [ pariمهندس ] [ ]

چقد حرف هس

خدا چقد حرف توی این دلم هس...چقد این مدت تو حقم ظلم شده...شاید بزرگترین ظلمو خودم کردم...خدا ...ای خدا...دلم ... ...

کاش ...کاشو مرض...ی نیرو بهم هیه کن لطفا از جنس خودت وا3 این 2 سال..

خدا بگو این اخریشه توی این 2 سال ی نشونه بزرگ ی نشونه بشه روش حساب کرد و منم مطمن شم احححح خدا منظورمو ک داری دیگ چقد فک میزنم





[ بازدید : 289 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 29 دی 1393 ] [ 23:59 ] [ pariمهندس ] [ ]

چرا

خدایا چرا این بغضم نمیشکنه دلم ی گریه میخاد انگاری اشکایی نمونده...دبیر شیمی ک همیشه گفتم دوسش دارم البت این یک جادهی یک طرفه بوده امروز کاملا تخریبم کرد شایدم حق داشت ...وقتی برگ هارو پس میداد وقتی اسممو خوند رفتم برگشتو گفت تو مهندس عمران بشی پیمانکارو بدبخت میکنی منم گفتم مهندس برق میشم گف اون بدتر برق میگرتت شوخی نبود فقط ناراحت این سابجکتم چرا یهو برگشتم گفتم البت اگ دانشگا قبول شم چرا خودمو ذلیل نشون دادم...هرچن ک نمره شیمی...همین دبیرم nبار دلمو شکونده منم nبار خر شدمو فراموش کردم خااااااااک انگار لیاقتمه چون ب ادما بیشتر از لیاقتشون محبت میکنم ای خدا ب هرکی ک دوس داشته نمره داده نمیدونم من با این دبیرا چی کار کردم...دبیر هند3 مون درس میداد یهو صدام میزد میگف هستی؟ واقن بودم....امروز رفتم پیش ی خانومی نمیدونم والا چی کارس هم دبیره هم معاون مام موندیم خلا3 بهش گفتم وا3 ازمایشگا فیزیک اسممو خط بزنه همین...نمیخام در موردش حرف بزنم...وای ک این روزا و ثانیه ها من چقد شرمنده و تحقیر شدم شرمنده در برابر خودم تحقیر شدم توسط هر چی نامرده...

دیگ دبیر شیمی زیز این بار ک از دلم رفتی بیرون دیگ برگشتی نداری...هر چن وا3 تو مهم نیس ی تار موی خیلی ها ب هزارتا مث تو می ارزه هیچ وقت فک نمیکردم تو هم...البت چرا فک میکردم از دلی ک پارسال شکستی اما من چرا انقد خر بودم نمیدونم...خدایا کمکم کن برگردم تو جاده ی اهدافم...ی چیزیو بگم خدا من برق شریفو نیارم دانشگا برو نیستم چون نمیخام شرمنده خودمو خودت باشم...خدای این روزا و شبا و ثانیه ها بیشتر از هر وقتی توی مر رفته ام بهت احتیاج دارم کاش میدونستی شایدم...خسته ام خودت...خدایا کاش میدونستی کاش نگام میکردی دوذر نشو نرو بمون میدونم ولی بمون قول میدم تو بمون فقط تو بمون





[ بازدید : 324 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 29 دی 1393 ] [ 20:42 ] [ pariمهندس ] [ ]

روز مرگی

دیروز تا 6 خابیدم نزدیکای هفت شب دوباره گرفتم خابیدم تا 9 دوباره 9 و 10 دیقه خابیدم تا 10 دوباره نزدیکای 2 شب تا صب ک 10 دیق بهفت بود باید میرفتم مدر3...و امروزم اومدم گفتم نمیخابم ولی نشد دوباره نزدیکای 5 خابیدم تا ی رب ب 9 شب...صبحا وقتی از خاب پا میشم فک اینک برم مدر3 اذیتم میکنه از همه چیز...خدایا ....امروز خیلی تحقیر شدم توسط دبیر فیزیکم نمیدونم چرا انقد با من بده ...خدایا ...ازت میخام توان شروع کردن دوباره بهم بدی همین...خدایا دارم با خودم کلنجار میرم بگم یانه اما خدا باور کن پنچرم...وقتی میبینم اونایی ک وضعشون خیلی خوب نبود الان ...بحث حسودی نی خدا تو ک منو میشناسی و نمیخام مقایسه کنم فقط میخام بگم چی شد خدا...خدایا یعنی بی دقتی کردن حدی داره خدا من با بی دقتی چیکار کردم با خودم کی باور کنه مهم نیس کی باور کنه یا نه من مهم خودمم یعنی خدا بی دقتی کردن میتونه ...خدایا تورو ب هرکی ک دوست داری قسم کمکم کن این خصلت ک مث افت افتاده ب جون زندگیم میترسم ...کمکم کن ترکش کنم من میخااااااام ب بزرگیت قسم فقط راهشو نشون بده چی کار کنم خدا...خدا اگ این وضعم ادامه داشته باشه ب زودی اگهی فوتمو باید...خدایا نذار...میگن ته زندگی اون جایی ک خابت برای فرار از بیداری باشه باور کن خدا میخابم ک بیدار نباشم و هر چند این خواب ها فقط خسته ام میکنه خسته...خدا ....و توی این دو شب سرجمع 10 لقمه غذا نخوردم ...خدایا



[ بازدید : 333 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 28 دی 1393 ] [ 22:35 ] [ pariمهندس ] [ ]