کنکور 95 (طلایی ترین قسمت زندگیم

ساختم برای جذاب ترین قسمت زندگیم همینو بس

برف :)) یا :((

داره برف میباره اولین برف در این جا....دوستدار ام برم بیرون ولی هنوز درس رو شرو نکردم و کلی کتاب و تست ....

نمیشه رفت ...یهو یاد مدرسه افتادم وقتی برف میومد هممون خر کیف میشدیم...و زنگ تفریحا میرفتیم بیرون و اون منظره مدرسه کوه هایی ک برفی میشدن و من با نگاه کردنش عشق می کردم....

و نا گاه همه نگامون ب سمت پنجره بود و همه از دبیرو بچه ها خوش حال بودیم...

پ.ن گاهی خاطره ها ارزویمان میشود برای تکرار دوباره

و اذر داره میره و من همیشه عاشق این ماه اخر پاییز بودم شاید چون یک عدد اذر ماهیم اما جدا از اینم بازم قشنگ خخخ و من از اذر امسال فقط اتاقم را ب یاد دارم...

اخرین کار ماه

ماه اذر ماه اخر پاییز سر امد با امدن اذر

جمع کردم جوجه هایم می شمارم از اول تاب اخر

سرانجام همه ی کارها

اری این است کار اخر

مهناز بحروجی****

یلدا هم فرقی با شب های دیگر ندارد فقط یک دقیقه...و شاید فرقش بودن در کنار همدیگر از نگاهی دیگر...

برم درس کلی تست باید حل کرد...

یا حق...

اذرم خدافظ اذر 96پیشاپیش خوش اومدی تو همونی مگ نه؟؟؟





[ بازدید : 211 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 29 آذر 1395 ] [ 10:56 ] [ pariمهندس ] [ ]

چاغان کردم:(((((((((((

بازم سوتی دادم

خدا بازم افسارم دست خودم نموند اوووففففففففففففففففففففففففففففففف

با اقای ب.ق حرف زدم الان بعد از ازمون دیروز پرسید گفتم اره ک بازم یک شدم از این حرفا بعد مث این پارازیتا میزدم وسط حرفش از ریاضیش می گفتم یهو برگشتم گفتم اول ریاضی تو کشور شدم اصن عجله داشتم این چاغانو بگم چقدر ذوق کرد

خیر نبینی پریسا این چی بود گفتی ب اون یک شدن خودت اکتفا میکردی این چ چاغانی بود کردی ؟ای خدا چرا دروغ گفتی خو اون ک نپرسید از ریاضی مرض داشتی دیووووونه ای بمیری حالا من چ کنم ب خاهرم زنگ زدم گفتم گف اس بودده بگو حواسم نبوده گفتم عمرا بابا اون انقد خوش حال شد حالا میگ من دیوونم فک میکنه همه ی حرفام چاغان بوده خو همون یک های خودتو میگفتی خجالت بکش دیوانه

ب خاهر گفتم فلن چیزی نمیگمای بیشعور الان از چیزی خوش حال شده ک اصن وجود خارجی نداره ,شتبرو بمیر ...الان دقیقا شبیه این استیکر اخریم میخام مو هامو بکنم بعد ی مدت طولانی دروغ نگفته بودم عهد الان دروغ گفتم اونم با چ شخصی

یک درصد ریاضی ای بی تربیت





[ بازدید : 208 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 27 آذر 1395 ] [ 19:31 ] [ pariمهندس ] [ ]

منو سوژه هام :))دی:))

امروز ازمون ینی جان خودم افتضح ،یفتضح ،افتضاح:))))))))

دیشب همین جوری گفتم بابا نرم ها؟گفتش اصن مطرح کردنشم مشکل داره حرف از رفتن نزنی مام ک حرف گوش کن البت نمیخاستم وجدانی غیبت کنم...

خلاصه دیشب هی میگفتم عاغه نفهم پاشو برو ی نگا ب دینی و عمومی ها بنداز هی نرفتم ینی میپیچوندم اخر سرم 11رفتم دورهمی:))وووییی مهران خان ینی کف کردم دمش گرم...خلاصه شب شدو رفتیم بخابیم مگ خابم میبرد هیچی فک کنم تا 3نخابیدم بعد نامرد دیشب رفتم اهنگ پروانگی نیما مسیحارو دانلود کردم ک ینی دیوونش شدم من کلا هر اهنگیرو دان می کنم باید مطمن شم 100بار گوش دادم بعد دیگ ولش می کنم ینی تا خابیدم مسیحا تو گوشم پلی شده...دیگ صب با بدبختی پا شدم بابامم هی میومد التی ماتوم میداد دیره پاشو مام ی صبحونه زدیم و رفتیم تو پار کینگ هی ب خودم میگفتم خدا سگ نباشع ک سکتع می کنم همین ک رفتم تو حیاط صدای پارس کردنشون میومد زیادم بودن ی جور پارس می کردن ک میشد ترجمه کرد: هی پریسا بیا بیرون بیا تو خیابون ک گشنمونه:)) خلاصه در حیاطو بستم رفتم بالا گفتم بابا من نمی تونم برم سگ بیرونه:))بعد با ی حالت تعجبی گف مگ اژانس نگرفتی ؟من :نه، عاغه من بخام تا سر کوچه برم با اژانس میرم بچه پولدار نیستم ولی خسته تر از اینام وایسم برا ماشین...دیگ هر چی اژانس دور و برع منو میشناسن همین ک میگم الو با هر شماره یی صدامو میشناسن:))امروز خیر سرم خاستم ب اقتصاد خونواده کمک کنم ک نشد اومدم بالا زنگ زدم....

بعد ک رفتم حوزه ،رفتم تو کلاس ی دختری بود اسمشو من نمی دونم ولی اون قشنگ امارمو دارع...بعد باصورت همو خخ تحویل میگیرم، بعد ک رفتم گف واااییی داشتم بهت فک میکردم منم نمی دونم در جواب این دیالوگا باید چی گف گفتم: عزیزم ،خوبه نه:))بعد گف تو فرزانگان بودی گفتم اره جانم روز اول بهش گفتم ک پشت کنکوریم بعد ازم سوال داشت دیگ معرف حضورتون هستم دستت ب منبرم خوبه جلدی میپرم رو منبر خلاصه راهنماییش کردمو کلی تشکر کرد ک دستت درد نکنه خخخ خرفات بهم کمک کرد منم خاهش گفتم، هیچ لذتی بالاتر از کمک کردن نیس چ معنوی چ مادی از هر جنسی

خلاصه دفترچه عمومی: فقط از عمومی اینو بگم من دینیو کامل نخوده بودم و اونایی ک خونده بودم اصن مرورش نکرده بودم ینی انگار هیچ .اون وقت من نفهم همشو جواب دادم تازه درسایی ک نخونده بودم با اطلاعات پارسالم هر چی ب خودم گفتم خره نزن مگ حالیم بود الان خخخ شگفتم ببینم چن زدم ب نظر خودم باید منفی شه یا 10درصد اصن خخخ پرو شدم میزدم هر چی گفتم بابا شاید دام باشه ولی قانع نشدم...(ای ام پوکر فیس)دی:


بعد چن دیقه تو ذهنم همش این اهنگ پلی میشد باواینک کنارم نمیبینمت با اینک نمیخای چیزی بگی کنار تو ارامشی با منه ک مشکوک میشم ب وابستگی ،ن 10بار بلکه 1000بار دیوونه شدم اینو وقتی دوم دبیرستان بودم خخخ گوش میدادم بعد رمم پرید این اهنگم پرید ک از اون وقته گوش ندادم...الان ک اومدم خونه جلدی زدم برا دانلود همین الان ک دارم پست می نویسم داره پلی میشه گفتم دیگ باید 100بار گوش بدم:))بعد با این اهنگ یاد مهسا(م.پ)میفتم بی معرفت ازش خبر ندارم این اهنگو مشترکا گوش میدادیم ولی من خخخ بیشتر...

خلاصع ازمون تموم شد و اومدم بیروم هنزفریو گذاشتم در گوشای همایونی و پروانگی نیما مسیحا رو گوش دادم تا اومدم خونه:))بعد کلاه کاپشنو کردم ب سر شالمو پیچوندم دور گردنم و رفتم تو عالم خودم .....و رفتم ذرت گرفتم برا خودم همیشع معتقدم تو خیابون چبیزی نخور شاید یکی خاست اما امروز ب فرهنگ درون گوش ندادم. ودیدم نمیشه راه رفتو خورد نمیچسبه گفتم میرم تو سینما بهمن میخورم رفتم خخ خلوت بود خخخ هم تابلو بودم قشن معلوم بود اومده بودم فقط ذرتمو بخورم:)) چن دیقه ایی جلوی تابلو ها وایسادم بعد رفتم بیرون جلو در وایسایدم و با متانت تمام نوش جان میکردم و بخود غر میزدم کاش از این جا نمیگرفتم نامردا پنیر نمیریزن توش:(((بعد ک تموم شد رقتم ب سمت تاکسی و برگشتم خونه...و همین ک اومدم خونه بابام گف با اقای ب.ق حرف زدم دیگ لازم نیس بگم چقدر خر کیف شدم بابام گف احتمالا غروب بهت زنگ بزنه :)))یهووو...

دیشب میم، بالاخره عکس دبیر فیزیکو فرستاد چقدر ذوق کردم خدااااا...دوسشششش دارم ...عزیزم عکس پروفایل اینستاش بود با کرااوات:))کلی ذوق کردم...

میخایید قیافشو مجسم کنید مهران مدیری:)))))) عین خودشع فقط با این تفاوت مهران همه ی موهای سرش سفید شده ولی دبیر ما چن تاری مشکی هم پیدا میشه حتی حرکات دستش همه چیزش کپ مهران خانه عزیزن هر دوشون میگم این مهران خان ب دلم میشینه نگو ب خاطر اینه... با اینکه کنارم نمی بینمت با اینکه نمیخای چیزی بگی کنارت ارامشی با منه ک مشکوک میشم ب وابستگی:))

هدفم خوبی؟ای جونم دارم میام خخخ زود ما برا همیم...

اون دختره ازم پرسید اگ ب پارسال برگردی چیکار میکنی؟؟؟گفتم هرگز تسلیم نمیشدم چقدرم با حسرت گقتم ک تحت تاثیر قرار گرفت...


صبر کن میام منم هرچی دارم ب پات میریزم مگ غیر از تو کی می تونو منو انقد دیووونه کنه؟؟ نمیخام با غصه هات سر کنم از ندیدنت خستم اخخخخ همه ی من اخخخخ تمام من...مشکوک شدم ب وابستگی خدااااااااااا...

خدا از دستم عصبیه:((خدا بغل لطفا موچکرم...دوست دارم تو تنها کسی بودی ک دیونش شدم...

دوستان با اشعار گراسیم لوکا حال کردنی:))

پ .ن وقتی داشتم تاکسی می رفتم ی خانومی ازم ادرس خاست منم سریع خودمو جم کردم گقتم شرمنده منم این جا مهمونم !!!:)))ینی تا حالا نشنیده بودم ...قطعا اون ادرس ی جای مشهوریه ک ی شهرستانی میدونه اون وقت منی ک این جام نه...کلا هر کی ازم ادرس بپرسه واقن بلد نیستم فقط چن تا خیابون اصلیو بلدم...تازه مورد داشتم ک رفتم وانمود کردم اهل اینجا نیستمو ادرس گرفتم:)))) ولی اگ ی بار برم اون جا همه چیو یاد میگیرم حتی برای ادرس یاد گرفتنو و بلد بودن باید انگیزه داشت و هدف:))







[ بازدید : 214 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 26 آذر 1395 ] [ 13:58 ] [ pariمهندس ] [ ]

فقط چن دقیقه با من باش:)))

بعضی از دوستان خاسته بودن در مورد جبران کردنو ایا میشه و نمیشه حرف زد...

اینو بگم از دوستانی ک لطف داشتن بهم ممنونم واقن من این جا سعی می کنم اگ کسی کمکی بخاد ازم و بتونم حتما دریغ نمی کنم...

حالا دیدم ک در این زمینه یکم تجربه ام از شما دوستان بیشتره دوست ندارم دریغش کنم...فقط قبلش ی نفس اروم و عمیق بکشید و ب هیچی جز حرفایی ک من تایپ کردم فک نکنید هیچی...بعدش میگم باید چ کنید...

-------------------------------------------------------------------------------


ببین می فهمم 6ماه رفته اگ از تابستون حساب کنیم اصن تابستون هیچ از اول مهر ماه تقریبا 3ماه گذشته سه ماه داری این و ر و اون ور می کنی ک چی امروز ن فردا فردا ن پس فردا این ازمون ن از ازمون بعد این ماه نه از اول ماه بعد...یا...اما امان ک هیچ کدوم از این فردا های نیامده نیومد می دونی چرا ؟چون تو فک می کردی این فردا ها ی شکلی دیگس ی جور دیگس اصن قراره ی معجزع بشه فک میکردی یکی از اون بالا پرت میشه تو زندگیت ک قراره صفر تا صد مسعولیت کاراتو ب گردن بگیره چون فک می کردی ی منجی در راهه...اما اینو فراموش کرده بودی ک هیچ کدوم اینا نیس و یادت رفته بود معجزه خود تو بودی منجی زندگیت کسی جز تو نبوده..چون نمیخاستی مسعولیت کارتو بپذیری...تا حالا چن تا نقطه عطف عوض کردی ؟؟ی لحظع فقط خسته نشدی ها؟؟خسته نیستی انقد این سایتو این وبلاگ کردی و اه کشیدی ک ای کاش من جا فلانی بودم ای کاش این تراز مال من بود ای کاش این حجم تست کار کردنو و ساعت مطالعه با کیفیت مال من بود؟خسته نشدی ک انقد از دیگران بت ساختی و هر لحظع ک دیگری برات میشه ی بت خودتو داری نابود می کنی؟تا کی میخای حسرتشو بخوی تا کی میخای بگی ای وای انقد تایمو از دست دادم تا کی میخای هر روزتو خاکستر کنی و بره؟ ب نظرت ما چرا انقدر ادم شکست خورده داریم چرا؟؟ادم های امثال استیو جابز و بیل گتس و xوyکم داریم ما چرا دیگ پدیده های دوران انیشتینو نداریم ؟؟ما چرا همیشه شکست خوردن برامون اسون تره چرا جا زدن اولین اپشنی ک تو هر سختی ب سراغمون میاد چرا ما زندگی الانمون با چن سال قبلمون تغییر انچنانی نکرده چرا ما هنوز مشکلات ذهنی و روانیمونو داریم با خودمون یدک می کشیم چرا؟؟من بهش فک کردم و جوابشو پیدا کردم توم ب همین میرسی اگ فک کنی...ببین بعضی جمله ها بنیادین بعضی از جمله ها ابدی ازلین...در واقع من معتقدم اگ در خانه کس است یک حرف بس است...اگ کس در خانه باشه و منتظر باشه ک درو بزنیم و ب خاطر همینه ک میگیم در را بزن تا بگشاید اما ما چیکار می کنیم هی کنار در جلز ولز می کنیم و ببخشید هیچ غلطی نمی کنیم می دونی چرا چون اگ در وا شه پدیده ایی ب اسم مسعولیت متولد میشه اون وقت ک تو مسعولی اما ما ب خاطر فرار از این مسعولیته حاضر نیستیم درو بزنیم و این همه خودمونو شکنجه روحی می دیم...تا حالا کی با اذیت کردن روح و روانش موفق شده با دومیش باشیم؟من منظورم این نیس ک خودتو باز خاست نکنی ن اتفاقا هر لحظه باید از خودت سوال کنی چرا کردی ؟چرا نکردی ؟اما بعد اینک باز خاست کردی و جوابشو یافتی و خودتو محکوم یا تبرعه یا هر حکم دیگه ایی ب خودت دادی دیگ اینو تحویل دنیا بده ک بتونی بری مرحله بعد اما تا مادامی ک پرونده های باد کرده گذشته رو با خودت یدک بکشی تو ب راند بعدی نمیری و همون جایی هستی ک بودی...در رو بزن تا درو نزنی اتفاقی نمیفته صورت مسعله رو بذار جلو دستت و بخاه ک حلش کنی ن اینک با صورت مسعلت حال کنی و هوار بزنی ای دنیا ببین من چ مسعله ی پیچیده ایی دارم ک هیچ کس قابلیت حلشو نداره ن دوست من بخاه ک حل شه حل کردنش برای تو خوشایند تر از پیچیده بودن مسعلت باشه...ببین من نمی دونم چرا تا حالا نخوندی نکردی گند زدی اما هر چی ک بوده ی بار برا اخرین بار خودتو باز خاست کن و هر حکم ک دادی هرچی اما قول بده خودتو ببخشی و قول بدی ک دیگ این بشه اخرین نقطه عطف زندگیت باشه انقد این فردا و اون فردا نکن امروز همون فردایی ک کلی براش نقشه داشتی ها کو پس کو؟؟ببین حرفی ک میخام بزنم بهت ن شعاره نه هیچی خودتم بهتر از من می دونی اگ همین حالاوشرو کردی و مر قدرت کارو اوردی جلو من قول میدم قسم میخورم ک همونی بشه ک تو میخای اما ب شرطی ک تا ابد بمونی الان بهترین وقته برای اغاز دوبارس برا شروع چون هر ازمونی ک داری میرییا طبق هر برنامه ایی الان همه دارن جم بندی میکنن الان تو راحت میتونی خونده و نخونده و تسلط و کم تسلطو بیاری جلو ب شرطی ک بخای دوست من کاش بفهمی کاش من پارسال یکی از اون هزار نقطه عطفی ک داشتمو فقط یکیشو تا اخر ادامه میدادم مطمن بودم و هستم الان همون جایی بودم ک هدفمه ک همه ی منه اما وا دادم اما امروز فردا کردم اما ب خاطر اون مشکل و عادت ایدا ال گرا بودنم ک هیچی قانعم نکرد جا زدم و میدونو دو دستی تقدیم کردمو رف اما اگ من کامل گرا با شما هام هستم ب خدا نمیخاد کل 365روزو ادم باشیم همین چن ماه اخر کفاف کارمونو میده ولی این چن ماهو میخایم کاش باور کنی ایی ک میخام داد بزنم ایی ک میخام بیام ب تک تک تون حالی کنیم ک بفهمید دارم چی میگم ب خدا من رفتم این مسیرو من ته این فردا هارو میدونم ته این فردا ها میشه اینک ی روزی میاد دیگ واقن نمیشه هیچ کاریش کرد الان ک وقتشه و میشه همه چیو واقن جبرا کرد دست ب کار شید بخدا دنیا منتظر یک نفرمون نمیمونه نگا نکنید اون با اختلاسو بخور و بخور و نامردی ب ی جاهایی میرسن من تو ک نمیخایم برای ی مدتی موفق باشیم من و تو میخایم ابدی ازلی بشیم اون ادم فوق العاده اون ادمی ک خدا بگه اگ این دنیا پر از بدختیو هنوز سرپا نگش داشتم ب خاطر بعضی از بنده هامه چون من بهشون امیدوارم بیام کاری کنیم ما امید خدا باشیم ما ینی من وتو...درسته الان هیچی سر جاش نیس اما حساب خدا ک سرجاشه بلند شو دوست من کاش من پارسال باور می کردم کاش...بفهم دارم چی میگم بفهم دست از بهونه و نا امید و نالیدن بردار چی شد این هنه نالیدی چی شد دنیا ب خاطر تو متوقف شد ن نشد می بینی ک داره میره جلو میشه پاشی میشه دس برداری؟میشه ببخشی خودتو ...بابا مسعولیت کارتو بپذیر من نمیخام خدا رو انقد تو زندگیم وارد کنم ک خودم از زندگیم شوت شم برم بیرون اکی اگ اون کارگردان و نویسنده اول این قصص منم بازیگر نقش اول این قصم منم نقش خودمو بازی می کنم بابا اونی ک تو کف اثباتم منم ن خدا اونی ک قراره خودشو هر لحظه اثبات کنه منم ن خدا و اونی ک در کف بررسی اثباته خداس ن ما اینو وقتی فهمیدیم اوضاع زندگیمون خخ فرق میکنه...عاغه شیطون حضرت عیسی مسیحو میبره بالای ی کوهی میگ بپر حضرتم میگ چرا بپرم میگ مگ خدا پدرت نیست خو میگرتت و عیسی میفرماید هر چیزی را ک با عقل خودت می سنجی خدای خودتو رو امتحان مکن..نگو خدا نیستی نگو پ کو موفقیت های من ،بابا تو ی حرکتی کن تو مسعله هاتو یکی یکی حل کن خدام نشون میده بهت...الان ساعت های پایانی 24اذر ماه تو هر ازمونی باشه تقریبا ما 40روز وقت داریم برا جم بندی و جم و جور کردن کارهامون بابا بیا چله نشینی کن بیا تزکیه کن خودتو دیگ وقت از این بهتر پیدا نمیشه اصن فک کن این مدت خراب کاری لازم بودمه برا تکامل من لازم بوده و دیگ ببخش و پرده ی زندگیتو کنار بزن بزار افتاب بخوره بزار نور بباره ب زندگیت بسته دیگ کیه ک کج نرفته باشه کیه ک گند نزده باشه تو هر سطح و اندازه ایی تو اگ راس میگی تجربه بگیر برا راند های بعد زندگیت بسته دیگ...خسته نشدی چ چیز مهم و با ارزشی ب اسونی ب دس اومده فقط ی چیزی میگم تو مرداد ماه وقتی نتایج میاد هر اتفاقی افتاده باشه خود تو کردی پس نذار بد ب خودت برسی ک دیگ..

خیلی هامون میگیم اصن خو من میگم، ک ما دیگ چیزی برا از دس دادن نیاریم خیلی خب ما ک دیگ چیزی نداریم ک ببازیم پس هرچی ک داری بذار هرچی یا میگیره یا نمیگره اما تهش هر چی بشه وجدانت ارومه کاش من تو مرداد ماه همون اتفاقلا میفتاد اما با این تفاوت وجدانم راحت بود کاش فقط از خودم گله ایی نداشتن کاش..با کاش هم هیچی درس نمیشه پس هر چی داری بذار هر چی خدای رحمان من مهربون تر از این حرفاس ک جوابمونو نده تو در تمامیت باش اون وقت بعد ی مدت حس می کنی ای بابا من ک انقدام عقب نبودم بعد اون بتی بود ک از دیگران ساخته بودی می بینی ک شکسته میشه برات چون الان تو همون شدی حتی بهتر از اون اصن بعد ی مدت باورت نمیشه ک این منم و اصن دیگ یادتم نمیاد اون گذشته خراب مال تو بوده دل بده بیا جلو با چ کنم کنم کار حل نمیشه عاغا ی بارم این جوری بخاه مسعلتو حل کنی اون وقت میفهمی ک چ مسعله ی اسونیم داشتی فقط دل بده بیا جلو بقیش با خدا فقط بیا ولی قبلش بببخش خودتو و این بخشیدن باعث بشه ک تو از اول متولد شی ن خدایی نکرده نتیحه معکوس بده ببخش بتونی ک از اول شرو کنی...

و تو چه میدانی شاید موعودش نزدیک باشد (خودش گفته خدامون گفته )و ما بی خبریم بی خبران عالم پس جا نزن شاید همین امسال...

و حال من در 21اسفند سال 93...

تو رو دیدم خدا خندید من از عشق تو حظ کردم با تو من کل دنیا رو تو چن لحظه عوض کردم...

باز شد در برام یادته .؟؟






[ بازدید : 214 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 25 آذر 1395 ] [ 0:08 ] [ pariمهندس ] [ ]

درد جان فک...حسرت های محترم...دی:))))

می دونم قرار بود نیام اماحرف دارم و من ادم تنها و دورن گرا ک نمی تونم با کسی حرف بزنم خو چ کنم جز نوشتن چ راهی برای اروم شدنم هس جز نوشتن...

این بار ب کنکور ربط نمی دم...

دلم پکیده همش تو ایندم همش همش خودمو در شکل های مختلف تصور می کنم جای فلانی و فلانی بعد بهم میریزم ک نمیشه ...بعد میرم سرچ می کنم بعد بیشتر حسرت می خورم چرا نمی تونم بفهمم خودم باشم...چرا از کسایی خوشم میاد ک 3برابر خودم سن دارن حالا اون ب کنار من مدت هاس با این قضیه کنار اومدم چرا از کسایی خوشم میاد ک فرسنگ ها با من فاصله دارن و احتمال دیدنشون اپسیلون اصن از اونم کمتر...اصن اونام منو نمی شناسن...چرا دارم حسرت می خورم در زمان انیشتین نیستم اینا شاید برا شما شوخی باشه اما برا من...چرا همش خیال بافی می کنم و دست بر نمیدارم و همش در ایندم ک اره من دعوت شدم ب عنوان...بعد ذوق می کنم هیجانم ب حد اخر خودش میرسه...بعد چن ثانیه بر می گردم ب جایی ک هستم و میفهمم ی حباب بود بعد دو باره بعد چن ساعت بازم پرواز می کنم...بعد زمان میگذره بعد حسرت زمان...

چرا واقن من رو زندگی ،حال خودم فوکس نمی کنم همش دوس دارم باشم اما برا شدن ی کاری باید کرد...

چرا نمیفهمم؟؟چرا اتقد کمال گرام و ایده ال گرا از این ایده ال بودن ذهنم خستم دیوونم کرده چون ی جاهایی متوجه میشی بعضی چیزا در کنترل تو نیست...بعد نمیفهمی دقیقا مازا فازا؟؟؟

و از این همه خیال و رویا ک بعضی هاش واقن میشه واقعی شن اما بعضی هاش...خدا کاش این همه ادم نبودیم ینی ی چن نفری بودیم مختصر ک همه همو می شناسن و دیگ حسرتی نمی موند..خدا ها این طور خوب نبود ایا حالا ک انقد زیادیم تو ساختار ذهنیمون حداقل من اینو میچپوندی ک بعضی ها واس ما نیستن و قرارم نیس ملاقاتی باهاشون داشت باشی اگرم داشت باشی مث رویاهات نیس...چرا من هرچی ادم خاص میبینم اولش باید مطمن شم بالا 40سال سن دارن بعدا:))ازش خوشم میاد بعد سرچش می کنم بعد کیف می کنم بعد متوجه میشم متعلق ب تو نیست...

چرا من قبلا ها ینی پارسال وقتی خاهر ب شهر یونیش بر میگشت خخ ناراحت نبودم میش گف بی تفاوت اما حالا وقتی میره شور و هیجان خونه هم میبره و خونه ساکت ساکت میشه و دیگ تو اتاقت فقط خودتی ...دیگ کسی نیس وقتی میخای بخابی تازه یادش میفته کلی حرف داره برات بزنه خاهرم 6سال از من بزرگتره اما ابم میخوره بهم میگ...و خخخ با من راحته و دیگ ریز و درشت کاراشو میگ حالا من روی تخت دراز کشیدم و خاهر امروز رفت و کسی نیست بیاد بگ پاشوکتابتو جم کنم خابم میاد بعد وقتی خاستم برقو خاموش کنم شرو میکنه ب حرف زدن...

و چرا من هی سرچ میکنم بیشتر متوجه تنها بودنم میشم...؟

بعد دلت رفتن میخاد اما باید بمونی...

خاهرم رفت دندونشو عصب کشی کرد بعد از ناحیه فک ی چن روزی درد داشت بعد هی اه و ناله میکرد و قرص میخوردو وقت غذا خوردن مشکل داشتو و همش بهم میگف درد دارم...و من میگفتم دست بردار اونا درد نیس...و دیگ ادامه ننیدادم...

درد دردی ک من دو سال دارم باخودم یدک میکشم درد اونیه ک چن روز قبل میگن خو احتمالش هس بدتر شه...درد ینی دیسک فک ک اگ ناراحت باشی همه ی استخون های صورتت درد میکنه درد ینی دو سال داری باهاش زندگی می کنی و بهش عادت کردی درد ینی ندونی میشه خوب شد یلن...درد ینی دردهلیی ک دوسال شدیدا اذیتنم میکنه ...یدمدت رعایت نکردم ینی هر کاری ک ممنوع بودو انجام دادم و متاسفانه ی مدتیه او ضا بد شده ولی دیگ نمیرم بگم ایی من درد دارم دارم با دردام زندگی می کنم...دیسک فکی ک دکتر حسنی تو تهران بهم گف اگ میخای خوب شی بی خیال هدف چون برا تو استرس کشندس اما من...ترجیحم این بود استرس کشنده رو یدک بکشم اما وصالم صورت بگیره این ینی دیوونگی...

یادم باشه من حق ندارم بلال بخورم یادم باشه حق ندارم پسته بادوم و...بخورم یادم باشه ک من درد دارم و مث ادم باهاش برخورد کن...یام باشه دیسک فک دارم ک می تونه بدتر شه ینی این اپسیلون باز شدنم نمونه پس باید رعایت کرد..دو سال قبل تجویز دکتر های تهران و این جا این بود نهایتا تا دو هفته اما چطور شد دو سال ؟

بعد میری تو ی وبلاگی میخونی سرطانی هس ب اسم بافت و خوف می کنی و میای بیرونو و نگران میشی و بعد مطمنی این ب اون ربط نداره مشکل تو ی چیز دیگس اما بازم می ترسی...


میخاماین 7ماهو بجنگم چون دیگ چیزی برای از دست دادن ندارم سلامتیمو تو 17سالگی دادم رف شاید بگی دیسک فک سرطان ک نیس اما وقتی از درداش نمیدونی قضاوت نکن وقتی چن وقت ی بار چک می کنی ببینی ک میشه باز بشه و بسته شع وقتی هنوز تشخیص جناب دکتر نامرد این جا ک گف تا دوسال می تونه..و بعد اون هر چن دکتر بیات گف اصن همهچین چیزی نیس اما خب هنوز تو نگرانی ک نکنه و رعایتم نمی کنی همش در حسرت زندگی بعضی از ادمام...عوض اینک یکم حواسم ب خودم باشه...ارز این صدای تق تق کردن خستم...یادمه اوایل ک این جوری شده بودم ک اوضاع وخیم بود واقن ب سختی ی ذره باز میشد سوم بودم دیگ یهو سر کلاس برگشتم اون ور کلاسو نگاه انداختم دیدم یکی از بچه ها با همه ی وجودش داره خمیازه میکشه و دهنش مث ی تونل باز شده اون وقت دیگ حس کردم من ی نقص عضو دارم و اون جا درک کردم ادم هایی ک ی عضو بدنشونو ندارن...اون جا ارزو کروم میشه ی روزی منم بازم خمیازه بکشن و دهن کامل باز شع دو سال شدو و هنوز ارزوم ...


و اون جا چقدر بهم سخت گذشت یادمه بغض کردم و من این ماجرای مریضیو برا هیچکی از دوستانم نگفته بودم دوست هم نداشتم کسی بدونه از اقوام اما متاسفانه دل نازک بودن مادر در اون ایام همه ی اقوام و اشنا ها خبر دار شدن و من دوس نداشتم چن بارم سرش داد زدم ک نگو اقا نگو اما دیگ کاریش نمیشه کرد ب همین دلیل بخش دوستانم ک در کنترل خودم بودو نگفتم دوس نداشتم چون همیشه از ترحم متنفرم من بهمن 93 ،15بهمن این طور شدم و شب عید نوروز ک همه خونه دایی کوچیک دعوت بودیم هر کی بامن حرف میزد نقطه تمرکزش دماغ ب پایینم بود و تعجب میکردن چرا نشونه ظاهری نیس و نگاه ها اذیتم میکرد و مادر همچنان از بیماری میگف تصمیم گرفتم ک کل کل نکنم باهاش ب هر حال اگ حرف نزنه چ جوری میخاد تخلیه شه همه ک من نیستن حرفا رو تو دلش بذادن و بعد نپکن...

و چقدر بد بود...اما تا اینک ی غروبی بود پشت تلفن ماجرا را برا یکی از دوستان صمیمیان توضیح دادیم ی اتفاقی افتاده بود ک در خلال ان یکهو کنترلم از دست رفتو گفتم اواخر نوروز 94همان سال بود...عاغه خو جنبه اش را می شناختم و فک میکردم ب خلقیاتم اشناس ک از ترحم و مسخره کردن بدم میاد اونم با چیزی مسخرم کنن ک تدارمش و داشتنش ارزومه...بعد عید ک رفتم مدرسه اومد سر کلاس گف پریسا بگوععععععع...و ان جا با حرکات نمایشی بهش رسوندم خفه شو بچه ها شک میکنن...و از اون روز مطمن شدم ک نباید بگم هر کی نمیفهمه جز کسیرک خودش داره باهاش مدارا میکنه...تابستون پلشدیم رفتیم دکتر دوباره دکتر خوش بینه ک حتما بعد کنکور و رها شدن از نگرانی رسیدن یا...حتما اتفاق های خوبی میفته...و اون معتقده تا این استرس باشه درمان جواب نمیده...و خلاصه داشتیم حرف میزدیم و خدافظی ک از اتاقش بیام بیرون برگست گف دردش خخخ کثیفه هیچ کسم حالی نمیشه ک چی میگی میگف ی نفر تو مشهد خود کشی کرده بود از بس دردش اذیتش کرده بود دیگ قاطی کرده بود...و مت اون جا گفتم اخخخ گفتی اقای محمدی...دردش خخخ بده و اونم میگف کثیفه هیچ کسم درکش نمیکنه جز خودت...دوس دارم بدونم اگ این 7ماه من همه ی زورمو زدم و رسیدم ایا میشه ک بشه؟

و ان گاه من جیزی برا از دست دادن ندارم...پس من 7ماه میجنگم شاید شد ها...بعد کنکور باید درمان جدبو اغاز کنم دیگ نمی تونم ب حرفای دکتر محمدی خوش بین باشم از اون روز ک اون یکی گف شاید بدتر شه دیگ میخام درمانو شرو کنم ....هرچن هر کاری کنم جراحی هرگز چون جراخی کنم اوضا فقط بدتر میشه لامصب مال من خخخ خاصع...این جارو ب شدت با دکتر محمدی موافقم ک جراحی ابدا...اما فیزیو رو نمی دونم دکتر نامرده دو سال قبل میگف ک نکنی دکتر تو تهران یکی از راه های درمانو فیزیو گف...دکتر بیات نظری نداد فقط گف اوضا هرچقدر بدتر شه اونی نمیشه ک ب شما گفتن فقط این جنله بدرد بخور بود...دکتر بیات چیزی عجیبی نگف...بهترین حرفارو دکتر حسنی تو دانشکده دندانپزشکی تهران گف با دکتر محمدی این جا...اما خب نیخام بعوگد کنکور ب صورت جدی درمان و شرو کنم و ب حرف دکتر محمدی عمل می کنم میگف ک برو پیست دو...ک فقط بدویی چون دویدن ادرنالین ترشح میشه ک ضد استرس این جا رو بحرفش گوش میدم ولی برا درمان اصلی می کنم نیرم تهران یادمه اون موقع دکتر حسنی میگف من سه شنب ها شریعتی م میرم پیش خودش نمی دونم واقن چقد ماهر باشه اما ویزیت اون روزش ک انقد خوب بود دوس دارم زیر نظر خودش باشم...

بعد با هماهنگ ی دکتر حسنی یا محمدی حالا اگ خدا خاست تهران قبول شدم ...ارتودنسیو انجام نیدم عاغه در این مورد نظرات متفاوته میگن اگ بکنی فشار ب فکت میاد لز اون ورم دکتر محمدی میگف اگ انحانش بدی اون دندون های نهفتت دیگ اشکار میشن و ی فشار مضاعف رو فکت ور داشته میشه البت خودمم با ایشون موافقم اما ب هر حال باید سرج کرد لامصب عضو حساسه نمیشه باهاش خخخ ور رفتو بازی کرد..اما قطعا هفته دیگ میرم دنبال درست کردن نایت گارد، ی چیزی ک وقت خاب میذاری تو دهنت ک فشار نیاد بهت...چون من خودمم خبر نداشتم اما طبق گفته ی خاهر جان من دندون قروچه دارم...یادمه وقتی دکتر حسنی ازم میپرسید یا سایر دکتر ها ک دندون قروچه داری بای حال خشم میگفتم نخیر...در همه ی ویزیت هایی ک صورت گرف من نه گفتم چون خاهرم نبود ک بگه ب جز ویزیت دکتر حسنی ک وقتی ازم پرسید داری گفتم نه ،خاهرم گف چرا میکنه ی چن باریم تو خاب من صداش کردم و بیدارش کردم چون می ترسیدم الانه ک دندون اش خورد میشه و من قیافه ی شگفتا داشتم ک نخیرم من ندارم و دکتر حسنی میگف اکثرا اونایی ک دارن خودشون خبر ندارم و فقط کسایی ک در کنارشون هستن میفهمن یادمه بهم برخورد عاغه حرکت باحالی نیس دیگ...بعد همان شب ک در کرج مهمانن بودیو برا شام و خابیدن منو مامان و دو تا خاهر توی ی اتاق خابیدیم و ان گاه ک صب شد دیدم مامانم بای حالت ترس و لرزو عصبی داره صدام میکنه بابام بالا سرمه و همشون صدام میکن پاشو من م متعجب چشای همایونی رو گشادم گفتم چ شده مامانم میگف چرا انجام میدی ،من چیو؟؟مامانم میگف هر لخظه میگفتی الان ک دندوناش خورد شع و من صب اون روز دیگ مطمن شدم ک بله دارم و خودمم سال هاس از ان بی خبر و متوجه نمیشم ،دکتر حسنی میگف موقع خاب باید کنترل شی ک انجامش میدی یان و باید بیدارت کنن ک کسی انجامش نداد..ب هر حال باید نایت جانو درس کنم ...اینو انجام میدم هفته بعد...

بعد اینک فهمیدم دچار قوروچه جان هستم متوجه شدم چرا من بعضی روزا قبل اینک این مشکل برام پیش بیاد صبا همیشه فکم درد داشته نگو ک شب چ بلایی سرش در نیاوردم...

همهه چیو با جزییات برا خودم نوشتم تا بفهم چیزی نمونده و چیزی برا از دست دادن ندارم...و هرچ زودتر باید از شر نگرانی رسیدن و نرسیدن رها بشم تا بشه امیدوار بشم ک ی روزی می تونم خمیازه بکشم...

اخخخخ الان چقدر درد دارم...

از کجا رسیدم ب کجا ...ب هر حال اینم حسرت منه...پس تمومش کن سعی کن خودتو بازی کنی همین







[ بازدید : 266 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 22 آذر 1395 ] [ 2:04 ] [ pariمهندس ] [ ]