من بالاخره خودمو میکشم از دست این مرد ینی مرد اقای ب.ق
شیرینیو بردم اخرای زنگ اول ک شیمی داشتیم شیریننو اوردم انصافا خوش مزه بود بچ ها ماشالا 2تا3تا و4تا میخوردن رحم نکردن ومن نگرانه برای اقای ب.ق بمونه از دبیر جان اجازه گرفتم ک برم شیرینی ببرم برای اقای ب.ق خواستم خودم برم نزدیک 10 نفر دنبالم راه افتادن هیچی دیگ دوق کرد و و یکی برداشت دیگ من واینسدادمم بچ ها داد میزدن شیرینو بیار ینی انگار قحطی زده جون خودم هیچی دیگ شیرینی برای سایر دبیران نموند...ب بعضی هم ب بچ های تجربی دادم...بعد زنگ تفریح ک داشت میرف سر کلاس اقای ب.ق جونم گف دخترم تولدته منم گفتم بعععله(اینو با کلی ذوق بخونی)بعد گف ایشالا 100 ساله بشی دورمون شلوغ بود و رف سر کلاس....
اما امروز سر کلاس ک تو اموزشگاه وباهاشون کلاس داشتم همین ک رفتم تو گف تولدته گفتم بلعههه (شک داشت ک امروز تولدمه)بعد گفت خب مبارکههههه رفتیم سر کار خودمون امروز نذاشتم درس بده کلی اشکال داشتم ک همش رفعیده شد ولی خخخ خسته بود برای بعضی سوالا خخخ فکر میکرد عاغه عموما بدون فکر حل میکنه...دیگ بچم مخه ...بعد عذر خواهی کرد گف خسته ام ببخشید منم گفتم شما ببخشید خستتون کردم گف نه دخترم من کیف میکنم تو سوال میپرسی(من اون وقت در این حالت و یکم بدتر از این تعریف از خود نباشه معتقدن من هر سوالیو نمی پرسم سوالات جالب میپرسم بعلهه
امروز حس کردم یکم راحت تر شدم باهشون عاغه قبلا ها نمی تونستم البت الانم همین طوریه ولی یک درصدی پیشرفت کردم...امروز ی چیزی گفتم ینی قهقه زد فک نمیکردم بگم عاغه روم نمیشد ولی گفتم خوب شد گفتم خخخ خندید و من در این حالتخلاصه خخخخ خوش گذشت و حرفای خوبی زدیم مث همیشه ...
مهسا (م.پ)فک نمیکردم تولدمو خاطرش مونده باشه ولی امروز یکهووو با کادو اومد بغلم کرد چ خوب بود دلم براش تنگ شده بود گاهی بعضی ادما با همه ی کارای بدشون ولی مث همون روزای اول رفاقت عزیزن میم گفت خخ با معرفته من گفتم خخخخ
و ک جان هم تبریک گف مامانشم تبریک کلی ذوقیدم ممنونم...و یکی از تجربی ها فهمیده بود تولدمه اومد سر کلاس صدام زد بغل و اینا با کار اونم کلی خوش حال شدم...
ا ما از ین جا از دکتر فاطمه هم ک واقن خخ ذوق کردم و تو وبش بهم تبریک گفته بود ممنونم ازش ایشالا تهرانی بشی
و از مهندس جان زهرا خانومم کلی ممنونم ایشالا هدفت رو تو چن ماه دیگ لمسش کنی امییین
و از همه ی کسایی ک بهم تبریک گفتن ممنونم ...سن 18 سالگی اتمسفر عجیبی داره دیشب نتونستم بخابم شوک 18 سالگی من و گرفته بود...خدا جونم ممنونم ک بهم اجازه زندگی کردن دادی ممنونم برای همه ی همراهی هات بمون با من با همه ی بدی هام و پری جونم من عاشقتم...شرمندم نکن در پناه خالقم باشی این ارزوی من برای توست
[ بازدید : 197 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]