بازم ماجرای 6 روز هفته یمن
شنب نرفتم مدر3 بازم مراسمو از این غزولات ترجیح دادم نرم و بیشینم حسابان ک 1 شنب امتحان داریمو بخونم 6 ساعت خوندم...امتحانشو خوب ندادم ک خدارو شکر میکنم چون ی مشکلاتی داشتم ک اگ تو امتحا کشفش نمی کردم وای من...ولی خب بازم حالمو گرفت و روز 2 شنب ک امتحان ادبیات داشتیم چون حالا نمیخوام بهونه بیاورم 25 صدمم غلطه...دیگ امتحان زبان فار30 و دینی رو ک لغوش کردیم...همین حوصله ندارم چرا یعنی ...؟درس میخونم ولی...یکی از دوستام همونی ک گفتم ی مدتی قهر بودیمو اینا توی اون مسابقه ی ستاره20 ک مال بازیگری بود قبول شد خخخخخ خوش حال شدم واسش ایشالا موفق بشه بعد ب افتخارش کلی زدیمو رقصیدیم ک یهو منو هل دادن توی بغل یکی دیگ از دوستام ک گفتم از روز اول دیگ باهم حرف نزدیم...دلیل بر این نیس ک نمیدونم خدا....و ی چیزی شنیدم نمیتونم بنویسم دستام ذهنم یاری نمیکنه فقط خدا خودت...امروزم کلاس داشتیم بعدش رفتم خیابون بافت زمستونی بخرم ک از بس مخم ی جایی دیگ بود نشد اصن حالشو نداشتم...برم شام و بعدش حداقل ی دو ساعتی درس بخونم ...تا هفته ی بعدبعدا نوشت: نخوندم مهمون اومد رفتم حموم و در کل مقصر خودمم
[ بازدید : 291 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]