کنکور 95 (طلایی ترین قسمت زندگیم

ساختم برای جذاب ترین قسمت زندگیم همینو بس

پست اخر و خدافظ...

خب دیگ خدافظی از اون مقوله های غریب برای همس...حتی در عالم مجازی...

یادمه چن شب قبل کنکور ی شبی تا حوالی 6صب با خاهرم نشستمو حرف زدم از اشتباهاتم ...و اینک چرا این طوری شد....یادمه اون موقع هر چی گفتم از اشتباهاتم و میگفتم اگ بمونم دیگ تکرار نمی کنم الان چن ماهی گذشته اما من هنوز 95را یدک می کشم....

اون شب از بزرگترین اشتباهم این بود ک ب شدت وب گردی و وب نویسی می کردم بزرگترینش عدم پای بندی ب برنامه هام تایم خابم ک چقد شلختس جا موندن از ازمونو خودم خیال پردازی...و الان من همه ی اینارو دارم....واقعیت اینه نوشتن همیشع منو اروم میکرده شاید ب دلیل درون گرا بودن نوشتن تنها راه اروم شدنم بود...

و خلاصه کلام من الان 3ماه از پروژه ی کنکور م میگذره و هنوز همون ادم 95ک این میتونه فاجعه بشه چون من ته این ناکجا اباد را می دانم...

دیگ باید رفت برا اهداف باید رفت...قرارم این بود رفتن تو پیله ....هنوز نرفتم ولی ب زودی میرم...

تا 15تیر 96...

پ.ن 17اذر تولدمه ...اغاز 19سالگی و پایان 18سالگی ک بهم سخت گذشت خخخ هم سخت...و تنها چیزی ک اروم می شدم وجود تو بود رب جانم....

و پبشاپیش تولدمو ب خودم تبریک میگم پارسال میگفتم 19سالگی جایی جز اهداف نیستم اما 19سالگی اومدو من خونمونم....ک شاید غم انگیزترین حالت ماجرا اینه ک خودت مقصری...و تو باعث شدی نری خود خود تو...

ب خاطر اهدافم دل از همه چی می کنم تا شاید اون هم ی نگاه ب ما بندازه...

امیدوارم 20سالگی رو در تهران و شریف جان جشن بگیرم...ینی دیگ 20من اون جام؟؟؟

از این جا شروع کردم پروسه بعدی تنظیم خابه و...دیگ می ترسم از تکرار روز های سخت مرداد 95کل 95و 18سالگی سخت اومد و سخت رفت...

دیگ از الان می تونم تلاش بکنمو برسم اما دیگ حتی فردا دیره...از خودم تعریف نمی کنم اصن میخام احترام خودشیفتگی بذارم ب خودم و بگم...من واقن استعدادشو دارم و هم تواناییشو ...پس خخخ حیفم میاد اگ نرسم و بزرگترین گناهم اینه که همه ی این نعمت هارو نادیده بگیرم...وقتی طرف خودشدتو شریفه تازه خخخ دل خوشی ازم نداره بر میگرده و میگ تو اون کلاس تو واقن توانایی رفتن ب شریف رو داری...وقتی و ی عالمه نشون های دیگه...

این اخرین دیگ دیگ تا روز روشن شدن واقعیت برا من ک ایا پریسا خوب یا ...ن وب میام ن وبی میرم فقط میام گوگل برا کنکورم...همین و تمام...از الان میگردم هرچی ک مانعه میزنم و نابودش می کنم حتی اگ پریسا باشه...و من دیگ حواسم جمه و هر لحظه و ثانیه عاقبت 95را ب خود گوش زد می کنم...فک نکنم بدی کرده باشم اما اگ بود حلال کنید و حلال کردم حتی...


17اذرت مبارک و پایان18و رفتنش برای رفتن ب تاریخ...

من دیگ 20اون جام...همه ی مانع هارو بر میدارم...دیگ اون ادمی میشم ک اون شب ب خاهرم میگفتم...









[ بازدید : 186 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 9 آذر 1395 ] [ 12:16 ] [ pariمهندس ] [ ]

من شبیه ب کی؟؟؟

خدا ب خیر کنه تا چندی پیش ک دیوننه شدم بودم ک چرا من انقدر شبیه احسان علیخانیم...این دوست محترم عشق مجری شدن داره و عاشق سبک اجرای اقای احسان...البت با سبکش حال میکنه ن مث حالا ...خلاصه هر وقت منو میدید کلا اقا علیخانی صدام میکرد خودش اینو هم اعتراف میکرد ک از لحاظ چهره شبیه نیستید اون چش عسلی اون وثق من رنگ چشام برای99درصد مملکت مجهوله...اما سبک خندمون و حرکاتمون عین من و انگشتای دست و اینک تو هم مث اون درازم اما با این تفاوت ک تو خخخ لاغری...

حالا الان گیر داده پریسا نمیری میگم چرا ؟؟؟میگ الان این لحظع چقدر شبیع مهران مدیری بودی...هیچی الان ی چن دیقه دارم استند اپ اجرا می کنم:))

بهش میگم الان این بار شباهتم با مهران خان چیه؟؟؟میگ طرز پروندنت مث اونه توم سبک حرف زدنت مث اونه چرا دقت نکرده بودم؟؟با حسرت اینو میگه...

اما با این مورد اخرش یکم موافقم قبلا هم چن نفر دیگ گفته بودن اما جدی نگرفتم...

ی چیز باحال دیگه:::اگ کسی اقای ب.ق رو نشناسه ک چ نسبتی با من داره عکسشو نشون بدم همه فک میکنن ی نسبت ژنتیکی داریم همه میگن خخخخخخخ شبیهیم البت واین موردو خودم قبول دارم البت ایشونم چش رنگین اما ته فیسمان کپ هم...هرکیم عکس بچشو میبینه میگ چ نسبتی باهات داره وقتی میگم ..باورشون نمیشه میگن خخخ شبیهید...

حالا من ترکیبی از احسان علیخانی مهران خان و دبیر جان...:))

پدر و مادر هم ک فلن هیچ:)))))






[ بازدید : 173 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 8 آذر 1395 ] [ 22:56 ] [ pariمهندس ] [ ]

شتاب 9/8

چه ماجرا هایی داشت رفتن من برا کلاس اقای ب.ق بالاخره جور شد و رفتم اول یکلاس 10 نفره بعد اینک از تهران برگشتم رفتم من اخر همه رفتم...بعد از دوماه شدیم سه نفر بعد اینک حدو خوندیم شدیم ی نفر ...و فقط خودم شدم و خودم تنها بودم سرکلاس چقد خوب بود و خوش گذشت چقدر...نمی دونم چه جوری بگم از خوب بودن اون روزا یادته؟میرفتیم کلاس پایین ووویی چقد ترسناکم بود عزیزززمممم همیشه خودش وایمیستاد ک باهم بریم...البت من انصافا نمی ترسیدم خودش دوس داشت... چقدر می خندیدم چقدر خوب بود(بغض و گریه تایپ می کنه)دلم تنگ شد خخخخ ولی اون روزا پریسا شبیه هدفش نبود چقدر روز های سختیو گذروندم چقدر فقط بهترین اتفاق رفتن ب کلاس اقای ب.ق بود ک همه چیو اروم میکرد چقدر شرمنده بودم چقدر ....چقدر نزول داشتم چقدر افت کردم چم بود؟ایا کسی منو درک می کرد؟وقتی روزی بهم گفم پریشانیتو میفهممم چقدر این حرفت خوب بود دبیر جان...دلم تنگه برا همه چی اه خدا اشکام دارن سقوط میکنن شتابش 9/8 باور کن...

چقدر بد بود چقدر وقتی میگف پریسا ازمونو خوب دادی من مث همیشه نه...

بد گذشت خخخخ خدا چقدر بد بود...تنها دل خوشیم رفتن ب کلاس اقای ب.ق بود و اقای فیزیک ...دبیر جان فیزیکم این روزا وقت درس خوندن همش جلو چشمه قیافش خنده هاش امید هایی ک میداد وقتی میزد رو تخته بچ ها پریسا سوال خوبیو پرسید این جمله ها اذیتم میکنه یادته؟ دلم برای توم تنگ شده اما روم نمیشه بیام ببینمت اقای فیزیک...تو چرا انقد خوب درس میدادی؟اگ من فیزیکم خوبه برا اینه چون تو خوب بهم یاددادی...یادته دبیر جان...اخخخ همهی خاطره ها تو ذهنمه اما نمی دونم چ جوری تایپ کنم...خدا دلم رسیدن میخاد اییییییییی خدا ....خدا دیگ هیچ وقت منو این شکلی امتحان نکن...سخته خیلی سخته...

سخته جدایی سخته...سخته تنهاییی خدا تنهایی سخته....

چقدر دلم برات تنگ شده دبیر مهربون ...دلم برا سوال حل کردن سر کلاست نتگ شده اون جاش ک دوس داشتم زودی حل کنم و افرین گفتنتو بشنوم چون فک میکردم افرینای تو ینی من بهدف نزدیکم...ای خدا از این تنهایی...

وقتی سوم بودم سر کلاس زور میزدم بیام پای تخته اون وقت توم مقاومت میکردی و من چقدر حرص میخوردم...دلم براسوال پرسیدن ازت تنگ شده تو هم با اون منطق و مفهوم دوس داشتنی جوابمو بدی کاش می شد بازم بیا سرکلاست...

چ روز هایی بد بود وقتی کمرنگ شدمو میدیدم...کمرنگ شدنمو برا تو برا...

حالا اقای ب.ق از تو بگم تو چقدر مهربون بودی و هوامو داشتی اگ ی جن روز منو نمی دیدی احوالمو از بقیه می پرسیدی...دلم تنگ شده حالا کی فک میکرد من برای دومین بار فرداشب ب همراه خونواده محترم بیام خونتون؟انقدر اومدم خونه از ماه بودنت گفتم ک بابام مشتاق دیدارت شد و امد پیشت و اغاز دوستی شما ...

کاش فرداشب ی شکل دیگ بود ماجرا...من ب خاطر تعطیلات از تهران برگشته بودم خونه و بخاطر اینک من اومدم ترتیب این مهمونی شکل گرفته چرا این شکلی نشد پریسا ی بد با توم؟

اما فردا یفرق بزرگی کرده...اینک اقای ب.ق ازم بپر3 دخترم ازمون چ طور بودی؟میگم خوب ...کلمه ایی ک یکسال نشد بگم...

فقط می دونم ی حال خوب به خودم بدهکارم با همه یوجودم...همه یوجودم ی حال خوب میخواد رسیدن میخاد مسعولی میفهمی...

کاش جواب 6 صب اومدی خخونمون رو میدادم من جواب تو رو نه خانواده رو نه خودمو نه خدارو ندادم...شرمندم حلالم کنید...اححححح امان از گریهه ای این شکلی ک بند شدنش با خداس...





[ بازدید : 175 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 8 آذر 1395 ] [ 21:47 ] [ pariمهندس ] [ ]

شکر بی نهایت...دی:))

حالا اگ فاجعه می شد دو ساعت میومدم گله و شکایت....برا همین رب من سپاس از حمایت بی همتایت ...

ازمونی ک فک میکردم فاجعه میشم خخخ هم بد ندادم...من اینو از خوبی خودم نمی بینم بلکه از فضل تو می نگرم...

مچکرم...چشم منم خوب میشم دارم میام منتظرم بمون اندکی زمان ...میام پریسایی میشم ک تو میخای. ..

مچکرم ک حمایتم کردی...شکر بی نهایت...شکر تموم نشدنی...

تو بهترین پناه منی...و رسیدن من ب هدف بهترین اتفاق دنیاس...

بعدا نوشت:نگو اون شعر خانی تصادفی بود ...چن ثانیه قبل ازت خاستم بعد چن دیقه اومدم تو اتاق دیدم داره گریه می کنم از شدت دوس داشتنت...نگو همش ی اتفاقه ک من وابسته ی این معجزات زندگیمم

نگو بازم تصادفی اول شدم ...نگو تصادفی با توجه ب افزایش جامعه اماری من رتبه کشوریمم خوب شد...

نگو این پیشرفتا همش ی تصادفه...نگو ک باور ندارم نگو اینو...نگو ک من اصن درست حسابی نخوندم اصن اما تو هوامو داشتی ...نگو اینو...من باور دارم از فضل تو ک بهم بگی ک بهم نشون بدی چقد دوسم داری...چقد برات مهمم...عاغه چطوری میشه تو عاشق من نباشی چطور میشه من و تو از هم دور شیم چطور میشه نه من باور ندارم من همشو از فضل تو می نگرم و ب خوب بودن من ربطی نداشت...میخام این طور نگاش کنم و باورش کنم...تو بهترین منی...مطمن باش چن سوای اخرو می جنگم برا پایان18...بره دوس دارم زود بره...عاغه دلم نمیاد بگم اذیت شدم وقتی اون همه فضلت تو 18سالگی اتفاق افتاد...بهترین من...اگ از 18دلم گرفت ب خودت نگیری ن تو جدایی باور کن اگ تونستم تحملش کنم چون باور کردم ک یکی هست عجیب هوای دلمو و چشامو داره...چشم اون دل مهربونتم شاد می کنم چشم نفس من شاد می کنم کاری می کنم ب بندت افتخار کن در ملکوتت...من این همه عشقو از تو دارم...فقط میخام ازت بنویسم تا بی نهایت اما دیگ لغاتم ننی تونه وصف کنه عظمتتو...تو بهترینمی...من دیگ حواسم هس عم ب دل تو ب دل خودم ب دل کسایی ک دوسم دارن دوسشون دارم...و ب اعمالم ک می دونم با ی ثانیه بد شدنم تو چقد دلت میگیره ازم...چشم تو باش تو باش تو باش...

پ.ن سرو کله ی اقای ب.ق پیدا شد گفته بریم خونشون بابام شدید پیگیره ب ه من مخالفم میگه تو نیا انگار ن انگار دبیر منه ها😂

بعد چن ثانیه:نگاه خوشدحال مادر...اینم شکر اینم از تو دارم...خب من بیام اون ملکوت دورت بگردم ...ن اصن از همین پایین...ولی من چ کنم دلم ملکوتتو رو میخاد هوم؟؟خودت باید جواب عشق منو بدی هااا ای جونم خندتو میشنوم میبینم بیام فدات شم...من خخخ وقته شدم...چرا نمیذاری نا امید شم؟؟؟اینم کار تو خدایی من...

شکر ک من خدایم را از هیچ کس ب ارث نبردم خدای من خخخ شوخ باحال قشنگ خوشگیل مشگیل ،ناز،مهربون،بخشنده حواس جمع...کلی خنده میکنه برام...با خنده هام با گریه هام گریه...خخخ هم خوش تیپه بلهههه...خلاصه توپ توپ از اون ادکلن های خوش بو هم همیشه میزنه ک دیوونم میکنه...در ضمن خخدای من خخخ هوامو داره...و من خودم انتخابش کردم خخخ هم با هم دوستیم...خدام برا ی من کافی است...نگاهش خندش...و تا پریسا ی نازش موفق نشه خوش حال نمیشه منم قول دادم بهش...چشم نازم...چشم قشنگم...بگیر ک اومد بیا جلو ماچچچچچ ای جون دلم لرزید...خب دیگ خدا گف بسه دیگ پریسا بیام برات؟😆چش چش عصبی نشو دیگ امادیم...خدا میگ عشقم چاییت سرد شد...😍





[ بازدید : 204 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ جمعه 5 آذر 1395 ] [ 14:37 ] [ pariمهندس ] [ ]

قاطی ...دی:))

ادم است دیگر میخاد بعضی وقتا خودشو بندازه بیرون تو زندگیش..بعد چن ساعت منطقی میشه ی جورایی ب منطق میرسه...

بعد تصمیم میگره و توکل میکنه...

من ،بذارید ی اعتراف کنم خخخ شیک😆

واقعیت اینه ک من ی مدت ی درگیری فکری داشتم ی درگیری ک هیچ دخلی ب هدف نداشت...درگیری ک دوس نداشتم مال من باشه...اما بالاخره میاد...

و هربار تصمیم گرفتم باهاش بجنگم ی مدت موفق شدم اما متاسفانه دیروز شکست خوردم نمی گم فریب خوردم چون من قدرت اختیار داشتم میشد نه گف...

اما من گذاشتم ک اظهار وجود کنه...از اون ثانیه بهم ریختم دیگ کفرم در اومده بود ینی نمی تونستم بپذیرم پریسا ؟پریسای ک قول داده بود....

و واقن مردم...اما دیگ من بین بد بودن و خوب بودن باید انتخاب می کردم نمیشه هر دو باهم...ب همین دلیل با منطقم خوب رو انتخاب کردم...مس تمومه...

عقب افتادگی شدید ب وجود اومد...خخخ شدید چن سوایی ب پایان 18سالگی نمونده...ب همین خاطر تصمیم گرفتم ک این روزای اخر خوب زیست کنم ب جای اون سیصدو اند روزی ک بد تموم شد...و من تموم کردم همه چیزو...همه چیز و رسیدم ب اینک اون افکار مال من مال مسیرو هدف نیس...

الان فردا ازمون دارم می تونموبگم اصن نرسیدم... و خخخ بده اول ازمون قبل این ازمون معلوم نیس...اما چک خوبی بود...خوب بودنم از همین حالا شرو میشه...

پ.ن دوستان می دونید من تعدادی از مخاطبان بنده خاموشا و یا کامنتای خصوصی برام میفرستن خودشون میگن این طوری راحت تریم و من احترام میذارم ب عقیدشون ولی متاسفانه من قادر ب جواب دادن نظراتتون نیستم(این مخصوص کسایی ک ادب انتقاد دارن معذرت میخام)ن دوستایی ک فقط قضاوت می کنن و فش میدن هر چند ب نوع عقیده ی این دوستانم احترم میذارم...حتی اگرم خصوصی نفرستید من جوابتونو نمیدم ن اینک نتونم بلکه معتقدم وقتمو برای ادم هایی ک هیچا تلف نمی کنم...

اما ی سری از دوستان خاسته بودن روش درس خوندم و ب اشتراک بذارم فقط میخام بگم من چون ی فارغ التحصیلم شاید خخخ ب کارتون نیاد اما مورد دیگ اینک من تازه میخام خوب بودنو زیست کنم و ی جورایی تازه اول راهم...اما ب محض اینک موفق شدم و نتیجه ی خوب بودنمو دیدم ب روی چشم میام و میگم حتی اگ ب دلیل پشت کنکور بودنم خخخ ب کارتون نیاد اما وظیفمه ک ب اعتمادتون جواب بدم...

اما دوست دیگه ایی ک گفته بود اگ برگردی 95چیکار می کنی و چیکار نمی کنی؟؟؟در جواب بهت بگم کار هاییو ک میکردم همه ی حاشیه هارو حذف میکردم هر چی کبخاد باشه اشتباهای کوچیک و شکست های کوچیک و ابتدایی رو جدی می گرفتم درگیر عدد نمی شدم تراز چن درصد چن حتی اگ اول کشورم میشدم بازم تلاشمو میکردم ک بهتر شم اگ هم اخر کشور میشدم بازم تلاش میکردم ک اول شم...و از اشتباهام غول نسازم بلکه باهاشون روبرو شم... و فقط نقش خودمو بازی مو ی کردم و پای بند ب برنامه هام و تنظیم خابم این خخخ مهمه و کیفیتو ب هرچیز دیگه ایی ترجیح میدادم...و ن با تمجید ها مغرور ن با توهین ها نا امید...

و کاری ک نمی کردم و جا نمی زدم...و راستی فضای مجازیو ب حداقل می رسوندم...

دوست دیگه ایی ک هم پرسیده بود؟من در فرزانگان بودم دوره ی دبیرستان و راهنمایی نمونه والا معدلم تا راهنمایی 20بود...

نهایی ک پرسیده بودید هم من حسابان 20گرفتم و فیزیک 19و 25دیفرانسیل شوما دیف :))من 19و نیم شدم

...

من امید دو رقمی بودم الان پشت کنکورم اینا هیچ کدوم تضمین خوش بختی و موفقیت کنکور نیس عکسشم هسم کسی ک اصن بهش امیدی نیس اما میره میترکونه کم نداریم مورد...گفتم خودت باش همین...

و دوست الی :شما ب من لطف دارید خوش حالم ک ارشیو پستای من برای شما مفید بوده ..امیدوارم تجربه هام براتون مفید باشه و شما مراقب تر باشید...


دوستان کامنت خصوصی سوالایی ک نیاز ب جوابم باشه چشم حتما تو پستام می نویسم...فقط من میرم تا پایان 18سالگی ک چن روز دیگس میخام با تمام قوا خوب زندگی کنم...

ازمون فردا اولین شکست من در ازمون ک باید جدی گرف..








[ بازدید : 161 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 4 آذر 1395 ] [ 23:57 ] [ pariمهندس ] [ ]