کنکور 95 (طلایی ترین قسمت زندگیم

ساختم برای جذاب ترین قسمت زندگیم همینو بس

💖💖💖

ساعت 7ب سمت کوه با دوستان خاهر...خودش نیومد😞

چسبید خیلی 💖تومسیر همش ب معناوفک میکردم...

گوشی نبود چن تا عکس بگیریم...تو مسیر ب رفت و برگشت مسیر فک میکردم...

اخرای اومدن ی قسمتیو خلاف جهت اومدم بر عکس...صدای اب و طبیعت بابام تو کوه خخخخ استاده همه جارو مث کفودستش میشناسع مقصدمون خوشگل و جذاب بود...

زندگی شاید ترس از ملخا باشه ک نکنه بپرن رو پات ...شاید زندگی همینه دلم میگیره وقتی پی میبرم هیچ لذتی نبردم...میشد عاشق هدف بودو و زندگی کرد..من فقط عاشق بودم و فقط همین...زندگی ...ب قول بابان جریان ابو نگا کن و گذر عمر ببین...البت از اقای حافظ نقل می کردن☺






[ بازدید : 197 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 17 تير 1395 ] [ 10:01 ] [ pariمهندس ] [ ]

:))

اقای ب.ق زنگ زد خونه تبریک عید...کلی انرژی ...انگاری هنوز اونم می تونه ب من کمک کنه شاید حالا فقط من ,خدا, اقای ب.ق ولی من از همه تاثیرم بیشتره

پ.ن ی حرفی ک بتعث شد بهم انرژ داد: حرکت خلاف جهت اب

باعث شد از ی سری حرفاش دلم نگیره...

احتمال داره بازم دییوونه شم بازم مث یدیوونه خدا دیوانگی هامو ب یادته؟

من خیلی بی معرفتم اگ...

مواظبی نلرزه پام نیفتم از اون بالا بد شدنو میبینی اما بازم هوامو داری با همه ی اشکالام ...

عشق ینی تو ک داری یادم میاری کی ام؟ این روزا همه نگران من همه از خاهر کوچکم هستی تا شادی بزرگه تا دوستای شادی راضیه و زهرا مامان باباو اقای ب.ق ...

ولی هیچ کس ب اندازه ی خودمو خدا نیستیم...

اغه این حجم بی خیالی رو تا حالا از من ندیدن این حجم ب ظاهر اروم و...اما تو دلم قیامته

عجیبه ...اقای ب.ق گف همش بخاطر ایده ال گرایی بودنته برا همین فک میکنی دیگ میشه کاریش نکرد

گف من نمیگم تو شریف میاری یا تهران اما تبریز چرا برا امسال منظورش بود ....هه ...

گف شاید خاست خدا شد موندی ولی دلیل نمیشه کاری نکنی توی این هفته

میگم من یچیزی گفتم نگرانم بخودش گرفته باشه من فقط یجورایی باهاش درد دل کردم ...گفتم زورم میاد همه بهم تذکر بدن این همه سال کسی بهم چیزی نگفته الان از خاهر کوچیکم تا همه بهم تذکر میدن خودمم میدونم این همه بی خیالی ولی جون تا حالا هیچ وقت کاری نکردم کسی بهم تذکر بده زورم میاد ولی خب کاریم نمیکنم بیچاره ها حق دارن...بعد ی سکوت و گف من توصیه میکنم بهت...من منظورم اصن خودش نبود بخدا اون فشم بده من ذوق میکنم حتی از حرفایی ک گاهی بهم زد دلگیر نشدم ازش اون اصن قضیش برای من فرق داره...امیدوارم واقن متوجه شده باشه من اصن بخدا قسم منظورم اون نبود...ب هرحال من مطنم بی منظور گفتم ...ولی انقد عزیزه ادم دلش نمیاد ی درصدم از دستت ناراحت شه...عاغه من انقدام احمق نشدم قدر این حمایتای روز های اخرشو نفهمم مگ من فقط شاگردش بودم ولی اون بین این همه منو انتخاب میکنه ک حمایتم کنه مگ میشه قدرشو ندونست مگ باید خخخ خل باشم...درسته بی معرفت شدم در حق خودم ولی ن تا این حد قدر نشناس...

اما احتمالش زیاده خلاف جهت راه برم








[ بازدید : 219 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 16 تير 1395 ] [ 21:59 ] [ pariمهندس ] [ ]

ب کجا چنین شتابان...

چن روز دیگ کنکور و من هیچ درسی جم نکردم ونه جامع هارو کار کردم

انگار منفعلی بیش نیستم معلوم نیس چ خبره ...هرچند معجزه هست شک ندارم اما انگاری من نیستم من هیچ وقت انقد بد نبودم وقتی یاد دیالوگ های خودم البت مونولوگ های خودم میفتم بغض میشم ک مهر 95 تهران میدان ازادی دانشگاه صنعتی شریف دانشکده فنی مهندسی برق...مهر 95 میاد و من نیستم

یا ب یکی از دوستان مجازی فاطمه میگفتم تهران میبنمت دکی شبت تهرانی

یا ب زهرا میگفتم دیدار نزدیک است...اما دیدار ی در کار نیست...ب قول فاطمه من تسلیم سرنوشت نمیشم...

یا ...برا خودم می نوشتم شریف 95 میام ب سویت 95 امد من نیامدم

دیروز اقای ب.ق زنگ زد بهم ب شماره خونهشماره رو کدیدم با ی حالتی ب خاهرم میگفتم اقای ب.ق خاهرم میگف خو بردار شکه شده بودم...بر داشتم همین گفتم الو گفتم سلام اقای ق...دیگ خودش فهمیده من انقد دوسش دارم شماره موبایلشم هر دوتا سیم کارتشو حفظم...شماره پلاک ماشینشم حفظم

دیگ گف سلام دخترم و از این حال و احوالات بهش دروغ گفتم دارم میخونم...کلی انگیزه و روحیه و امید گف شاید مصلحت خدا اینه ک نری شریف...

خدافظی کردم بعد دو, سه دیقه بازم زنگ زد گف یچیزی یادم رفته بهت بگم ماجرای یپسریو بهم گف..

شک شدم اقای ب.ق و کلی خجالت و شرمندگی ک شرمندم نمی تونم جواب محبتاتو بدم من در مقابل خدا هم شرمندم...

اما الان تو مختصاتی هستم ک هیچ کس نمی تونه حالمو خوب کنه جز خود پریسا

حتی اقای ب.ق...کسی ک من با خندش حتی اگ فقط ماشینشو میدم و خودشو نمی دیدم کلی انرژی میگرفتم از بس ...اما حالا دیگ اقای ب.ق هم...الان فقط پریسا می تونه

اما اقای ب.ق کاش میتونستم سکوتمو بشکنم بهتون بگم من زمانی می تونم حرف از مصلحت خدا بزنم ک مطمن باشم انچه را ک داشتم در این یکسال گذاشتم...اما من نذاشتم و الان از مصلحت گفتن فقط بهانه ایی برای توجیه کم کاری های خودم...این مصلحت خدا نیس ااین حماقت های پی در پی منه همین و تما...و من میمانم و می سازم وقتی مطمن شدم انچه ک در توان داشتم گذاشتم انگاه ب مصلحت خدا ایمان میارم ن الان...

چ فک میکردم فک میکردم 95 ,24 تیر روز منو هدف...اما روز شرمندگی من باید اسمشو گذاشت...کاش همش خاب بود...اما واقعیته....مسخرس ک هنوز نمی تونم باور کنم خاب نیست؟من پریسا زرنگ شهر تاپ مدرسه...ب کجا چنین شتابان





[ بازدید : 219 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 14 تير 1395 ] [ 2:09 ] [ pariمهندس ] [ ]

قدر ...و من ...

شبای قدر...هر شب منو تو ب یاد عشق...یاد چن سال قبل بخیر پارسال ,پیرال سال و...چن سالی میشع معتادت شدم و اول هر دعام قبل سلامتی خاستم ازش ک منو بهت برسونه تو95 ....

این شبا دلم میخاد برم همون مسجد همیشگی بازم تورو ازش بخام اما دستای خالی قبلا ها با دستای پر تورو ازش میخاستم نمیدونم بازم میشه باون دستا اعتماد کردو صدات بزنم ک بگم تو تقدیرم بنویس...بازم تو یکی از این شبا ب مسجذ میرم اما شاید دعایی متفائت از هرسال بکنم خاسته ایی دیگر...نکه نخام دعای همیشه رونکنم اما این حجم بد بودن اجازه رو بهم نمیده...اما اون خداست میگم بازم شاید رومو زمین نینداخت ...

اما هدفم برای رسیدن بتو هر تاوانی هر حکم مجازاتیو قبول میکنم قبلا ی بار اینو گفتم و ...انجامشم دادم

ینی میشه ؟انقد ازش معجزه تو زندگی دارم ک نشدش برام بی معنیه

فقط خدا کمکم کن





[ بازدید : 216 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ دوشنبه 7 تير 1395 ] [ 16:51 ] [ pariمهندس ] [ ]

بودنش...

امروز وقتی دیدم بازم معجزه هست از جنس خودت تو بزنگاه های زندگیم دلم بازم بتاب تاب افتاد یا وقتی دیشب همش بهم میگفتی برو جلو تلویزیون کارت دارم و میرم و از بخشندگی و رحمانیتت میگی...می دونی توی این دو سال از شروع فک من فقط ب امید رحمان بودنت هستم گاهی فک می کنم دیسک فک همون هدیه من ک تو دادی چقدر من و بتو نزدیک کرد درد داشت اما اگ اون دردا همش بخاطر نزدیکی من بتو بود بجان خریدم این کلمه رو یادته منم یادته (ب جان خریدن)تقریبا یدو روز قبل اینک این هدیه رو بهم بدی اومدم همین جا نوشتم گفتم برای هدفم هر چیزیو بجان میخرم حتی...نمی دونستم انقد زود میخای امتحانم کنی ؟ک ببینی تا چقدش شعار بوده یا واقعیت؟اما سعی کردم باشم می دونم قبول دارم غر زدم نالیدم گاهی هم ازت دلم گرف ک چرا من؟مگ منم فقط هدف بزرگ دارم و این چنین باید تاوانشو پس دادم...کم کم این رنجام برام تبدیل ب معنای شد وقتی رنج های زندگیم بمعنا تبدیل میشن دیگ برام رنج نیستن عین لذتن بعد مدت ها زندگی با هدیه امشب همین الان این رنج برام تبدیل

ب معنا شد دیگ رنج نیست بلک عین لذت...دیگ غر نمیزنم یافتم چرا دادی اگ همش قصد تو نزدیکی من بتو بود ...

یا بعد هر بار کم کاری رفتم دوباره برنامه بریزم ب لطف کرمت بازم میشه امیدوار بود

حس میکنم از الان ق3ی عاشقی من وتو شروع شده بعد 4 سال انگار اون 4 سال

همش ب خاطر رسیدن امشب من ب تو بود...

انگار تازه دارم معنی خخخ از حرفامو می فهمم وقتی میگفتم تو برای من کافی ست...الان با بند بند وجودم میفهمم

تو چ کردی ها ؟ با من دیوانه چ کردی رب ؟

گاهی وقتی ادما از رسیدنو ,ن رسیدن من ب هدف میگن همیشه سکوت میکردم الان دارم معنی سکوت خودمو میفهمم...

همه ی معجزه هات جلو چشا من از وعده ی دوسال سالم بودن دکتر 3,4 روز قبل نهایی سوم دبیرستان گف و

اما عجیب بود ک من باور نکردم هر لحظش خاستم حرفاشو بپذیرم بازم یاد خودت میفتادم و میگفتم هیییس محاله ممکن تنهات بذاره و بعدش ک رفتیم دانشکده پزشکی دکتر حسنی و کل حرفای خوب ک این فقط ی تشخیص غلط بوده و دکتر بیات ک کلا خندید ب اون تشخیص...کی غیر تو میتونست اون موقع منو اروم کنه و انقد بهم ارامش بده ک برم نهایی مو بخونم یادت تلاش های قشنگم وا3 امتحانا ک بنظرم خودم خوب دادم جز ادبیاتش ک17 شدم خب من و ادبیات دیگ:))

اون 20 شیرین حسابان یادته قضیشو کی بود غیر تو؟یا از 94 چرا برات نگم اصن چرا از 920,91,90یا از سال 76 ک گذاشتی پامو توی دنیات بذارم ک برات عاشقی کنم اصن از کجای محبتات بگم

از اون 94 از اون درد وحشت ناک ک چن روزی بود ی درد دیگه ایی تجربه کردم

یادته مسعول ازمایشگاه چی گف؟گفتش چ جوری تونستی تحمل کنی ؟کی میتونه غیر تو ب من پریسای ضعیف توان بده ک دردو قبول کنم...یادته دکتر سونو گرافی گف اگ تمشب عمل نکنی خخخ خطر داره...و...

یادت چ اشوبی در دلم برپا شد خودتم خوب می دونی در اوج اشوب بودنم یلحظه باز هم باور نکردم اشوب بودم اما نپذیرفتم میگفتم محاله دستاتو ول کنه...و بعد ی دو سو کمترم بازم دکتر متخصص بهم نوید داد ک میشه با قرص فلن جلو گیری کرد بعد کنکور بیا ببینیم چی شده...دارم کم کم ب این نتیج می رسم همش امتحانم کردی اینک یهو تو ی لحظه بهم میگن همه چیتو باختی بعدش میگن نه این جوریام نیست تو لحظه از تهی سرشار م میکنی و بعدش خودت میای پرم میکنی؟چرا تا حالا این جوری نگاه نکردم چرا تا حالا رنجامو معنا نکردم گاهی حس میکنم قرار امشب بوده:))و چ قراری ناب تر ازعاشقی کردن باتو...

یادته ی مدت حس میکردم روم حساب باز نمی کنی و شاید مال اینه ک اینجام اما همین حالا ک دارم همه ی الطافتو بیاد میارم می بینم نه چون روم حساب باز کردی نذاشتی هیچ کدوم اون اتفاقا واقعی بشن

اره تو روی من حساب باز کردی ک همه ی اون حرفای تلخ در لحظه رو ب خوشی تموم ش کنی تو کی هستی؟من ب تو بگم رحمان؟الان در شعر سعدیو میفهم ک تو در فهم نگنجی تو در کلاممم من هم ...

رحمانم چی بگم اخه ؟چی صدات بزنم ک بتونم فقط ی درصد از الطافتو با صدا کردن اسمت نشون بدم؟تو با م ن...

اگ هدفی نبود اگ سالتی نبود فقط کافی بود یکی از پیش بینی ها درس بود خب من الان در دنیای ابدی تو بودم

معنای رنج چ چیزهای نادیدنی رو بمن نشون داد...اره دیگ لذت الان حس می کنم خوش ب حال خودم در اوج واقعیت خوش ب حال خودم وقتی تهش ب تو رسیدم الان میفهممم این دل تمام من است ینی چی...

الان دارم معنای این سکوتت این مدتتو میفهمم ک منو وادار کنی برگردم بگذشته

یادته اون شبی ک م گفتن عمل ازت 6 ماه خاستم اره تو دادی اما من در تمامیت خود نبودم ...شاید روز تاپی بود در این 6 بدم بود ک برای من عاشق نباید بدی وجود داشت اون بد منظورم بدی خود بخود ستم در حق خودم

هیچ وقت مث الان این شکلی بهت نیگا نکردم تو چیکار کردی قشنگم...

برایت چی کار کردم ک تو در تمامیت برای من بودی حتی با کم رنگی ن من..الان دارم میفهمم این مدت کم رنگ شدم اما جا نزدم چ ک30غیر تو میتونه این کارو کرده باشه...ب خوش بحالم ک خدایی چون مث تو دارم حی در لحظه...

ی ک بود رفت خوب بد سخت ...

ب منو ارزو هام فرصت دوباره یبودن میدی؟فرصت نفس کشیدن فرصت رسیدن...

معلومه ک میدی کی غیر تومی تونست منو یاد روز های بزنگاه های زندگیم و حضور تو با اون معجزه های نابت...

اصن نوشتم ک بیام این جای قصه...

تو کی هستی وقتی یادت در وجودم قرار میگیره هر ناممکنیو ممکن میکنه؟

تو کی هستی وقتی فکر حضورت با منه دیگ تنگی وقت و کوتاهیش منو دیگ محدود نمیکنه تو کی هستی ک باتو تا بیکران ارزوهایم سفر میکنم...

نه هیچ کدومش بی دلیل نیس تو هستی تا من باشم تا هدفم باشه...این بار دیگ از خودمم نمیگم برات قمپز در نمی کنم این بار سکوت میکنم تا افعالم حرف بزنه...ممنونم زت برای بودنت ب خاطر تمامیتت در لحظه با من...ازت مچکرم رویای شیرین من قشنگ من از رنج هایی دیروز تا لذت امروزت ک برام تبذیل شدن ازت ممنونم ....از خلق پریسا و فرصت انسان بودن بهش مچکرم...سپاس از تو ای بیکران ذهنم ای نامحدود ذهن من ک تا بی نهایت میروی و من از بی نهایت بودن تو دلم امن است...باش با من ک بودی و هستی از همه ی نشونه هات مچکرم...و اخر همه ی حرفام برای روزهایی ک مال هدفم بود مال عاشقی کردن من باتو با هدف عزیز تر از جانم بود اما من مال شما نبودم منو ببخش...خودت گفتی همانا خالق شما امرزنده ی مهربان است...دل ب رحمان بودنت بستم ک تریتن جوری قوی شدم وگرنه من بدون تو نیستم دل ب بخششت بستم ک دیگ برام مهم نیس 20 روزیا200 روز...

این بار چیزی نمی گم منم مث تو در لحظشه نشون میدم ک هستم تا خالقی چون تو دار م

منم هستم وقتی قرار باشد ته قصه یزندگیم تو باشی...از ازل تا

شکرت یکساله منتظر این حس و حالم خوش اومدی کسکم...

بیا ک وقت خوب عاشقی اومدی

کی غیر تو می تونست کاری کنه ک این سیستم خراب من بازم وقت تایپ کردن من خاموش نشه...

ممنونم ازت همین

الان یادم افتاد من پارسال 2تیر دقیقا وا3کنکور استارت زدم و من در در شب دو تیر

مگ نشونه ها چی میتونن باشن غیراز همینا اونم وا3 دل ناز من مچکرم...قشنگم





[ بازدید : 198 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 3 تير 1395 ] [ 1:37 ] [ pariمهندس ] [ ]